بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
خیلی جالبه ، الآن فرصتیه که چیزایی که در ذهنم میګذره رو تو این صفحه خالی کنم ، جالب اینجاست که من هر جور راجع به دنیا فکر کردم وجود خالق رو نتونستم منکرش بشم ، این نشون میده کافرا ...![]()
یعنی به وجود الله با قطعیت پی بردم و اګر باز هم چیز جدیدی به ذهنم برسه امیدوارم بیشتر پی ببرم ویقین بیشتری پیدا کنم ...
دوران ابتدایی که بودم یه سال فکر می کردم که این دنیا همش خواب و رویاست ، خب کوچیک بودم دیګهراجع به خیلی مسائلش هم فکر کرده بودم ...
یه مدت مشرک شدمدوران همون بچګی ، به نظرم اومد که دیګه حالا نخندیدا ، یه رقابتی می تونه باشه و هر خدایی یه دنیایی ساخته ، عه خودمم می دونستم به چرت و پرت دارم فکر می کنم و همش دعا می کردم زودتر ازش خلاص شم
و خلاص شدم ...
دوران بعد ، زندګی رو یه چرخه محسوب می کردم که پایان نداره و هی از این دنیا به اون دنیا میره و واسه همین میګن جاودان هست ، البته این رو رد نمی کنم ، تو ذهنم دارمش چون در مسائلی کمکم می کنه ... لپ کلام اینه وګرنه یه عالم حرف دیګه توش نهفته که یاد ندارم توضیح بدم ...
بعد به نظرم اومد که هیچ کدوم این چیزایی که می بینمیم ولمس می کنیم و می دونیم و ... وجود نداره ، البته هنوز تو جونمه این مورد، اصلاً ما هم وجود نداریم ، هممون یه نقطه هستیم ، نقطه هم نه ، یه چیز که اصلاً میشه ګفت وجود نداره
، بعد اینها همه مثل یه چیزی که فرض کنید اینجوری ، ای بابا نمیشه نشون داد ذهن رو خب
دنیا یه چیزیه در تخیل هم نمیشه ګفت چون نقطه تخیل ندارهنشأت ګرفته از یه چیزی هست که رؤیا ( اجباراً ) محسوب میشه به عبارتی
و نقاط مشترک تصورات ما که دنیا رو به یه شیوه می بینیم و علم و هر آنچه درش وجود داره رو خودمون نقش بستیم و مشترکات هم به خاطر اینه که از خدا نشأت ګرفتیم ... قرآن و غیره هم در تصورات ما خدا کمکمون می کنه ، دیګه این توهمات رو خودمون شکل میدیم و می تونیم خوب یا خنثی هدایتش کنیم ...
برا همینه که دنیا وابسته به ماست یا از ماست که بر ماست ...
تفکرات دیګه ای هم دارم که مسئله رو به دین سوق نمیدم دیګهکافیه ...
کلاً از تفکر راجع به جهان خوشم میاد خیلی و لذت می برم ، اینا همش در ذهن من پر از مسئله هست که کلاً بلد نیستم چیزی که در ذهنم وجود داره رو درست منتقل کنم ، فقط خودم اینایی که ګفتم رو می فهممو لمس کردم دونه دونه و راجع به جزء به جزء مسائلش فکر کردم
در مورد این شبیه سازی و این حرفا هم یه فیلم دیدم تخیلی بود اسمش یادم نیست ولی حرف نداشت ، اما خب تابلوهه حقیقت نداره ، نمی دونم این موردی که تو فیلم دیدم نشد فکر کنم جهان این طوری باشه ، با عقل من جور در نیومد ...![]()
تو این ذهنم پره از مدل واسه جهان ، فقط دلم می خواد چند سالی قبل از مرګم رازش رو بفهمم و بعد برم مرحله ی بعدی
همه جور تفکری دارم که هیچ کدوم به اون یکی ربطی نداره ولی از همش استفاده میشه در زندګیم ، نمی دونم چه جوریاست ؟!
به این نتیجه هم رسیدم که هر کس خودش باید بفهمه جهان چیه ؟ اصلاً ما اومدیم اینجا که چی ؟ هر کس اومده تا جهان رو برای خودش معنا کنه ، جز اینه ؟
امیدوارم هممون درکش کنیم ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)