به نام خدا
وطن،وطن ما هست يک جزيره
ملتش از هر نظر بى نظيره
خوراکمون،نون و خميره
دسرمون،رطب و خرما و انجيره
وقت پذيرايى،مهمون سرگيجه مىگيره
وقت مبارزه حريف رگ پاهاش مىگيره
وقت کمک چقدر آروم و سر به زيرِ
وقت محرم،زينب دوباره گريه اش مىگيره
موقع دفاع،دشمن دستش به دامن ملکه گيره
زمان حمله،برميگرده آخه طرف با خودش درگيره
وطن ما هست يک جزيره
وسط آب نيست،
اون آب که از عشق اين تربت اسيره
آسمونش از وجودش رنگ داده به فيروزه ها
خاکش جا و امون داده به بى خونه ها
کارونش سيراب کرده همه تشنه ها
توى جزيره،پدر و مادرا آب رو مىخرن براى بچه ها
بچه هاش عاشق فوتبال و
رفتن به کارون واسه شنا
تنها آرزوشون،اينکه هميشه باشيم تو تابستونا
جزيرمون باغ گل و شده بهشت خدا
معماراش معروفن اما گمنام،شهره شدن به شهدا
شهدا هستند آبرو و سبب اين سر بالا
سر به پايين مىگيريم از شرم،
که تنها بوديد در اين کرب و بلا
ِدينِ خود را به اسلام کرده اَدا
در اِزا؟
نمىخواهيم نه نفت و نه آب و نه هوا،
فقط يه پُل اسمش رو بزار وفا
(پُل) از مجيد عباسيان نژاد
علاقه مندی ها (Bookmarks)