بر من، ای دل، بند جان نتوان نھاد

بر من، ای دل، بند جان نتوان نھاد / شور در دیوانگان نتوان نھاد

ھای و ھویی در فلک نتوان فکند / شر و شوری در جھان نتوان نھاد

چون پریشانی سر زلفت کند / سلسله بر پای جان نتوان نھاد

چون خرابی چشم مستت می کند / جرم بر دور زمان نتوان نھاد

عشق تو مھمان و ما را ھيچ نه / ھيچ پيش ميھمان نتوان نھاد

نيم جانی پيش او نتوان کشيد / پيش سيمرغ استخوان نتوان نھاد

گرچه گه گه وعده ی وصلم دھد / غمزه ی تو، دل بر آن نتوان نھاد

گویمت: بوسی به جانی، گویيم : / بر لبم لب رایگان نتوان نھاد

بر سر خوان لبت، خود بی جگر / لقمه ای خوش در دھان نتوان نھاد

بر دلم بار غمت چندین منه / برکه ی کوه گران نتوان نھاد

شب در دل می زدم، مھر تو گفت : / زود پابر آسمان نتوان نھاد

تا تو را در دل ھوای جان بود / پای بر آب روان نتوان نھاد

تات وجھی روشن است، این ھفت خوان / پيش تو بس، ھشت خوان نتوان نھاد

ور عراقی محرم این حرف نيست / راز با او در ميان نتوان نھاد