مثل آسمان که افتاده، حلقه ای ز ماه در گوشـــش!
اشک حلقه میزند توی چشمهـای سردو خاموشــش
دود میکند وجـــــودش را در هوای برفـــی و تاریکـــــ میشود شبیه سیگاری: شعله میکشد به تن پوشش
لخته بسته بود درشعرش، واژه های تلخ و مرگـ آلود می کِشد جنازه اش راغم، گرم و شاعرانه بردوشش
با تو کدخدای ِاین ده! من، حرف های خسته ای دارم این قبیله میکُشد شاعـر! این قبیله دوخت پاپوشــش
سنگــ میزند به تابوتش، چشـــم های اهــلِ آبادی ...
مُرد ماهی ِ غــزل های ِ توی تنُگِ خشــک ِ آغوشـش
نبض دارد این غزلهایش، کدخدای ده تو شاهـد باش! زنده مانده تا ابد شعرش گرچه دِه کند فراموشــــش.
لیلی
|
علاقه مندی ها (Bookmarks)