خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
مترسک را دار زدند!
به جرم دوستی با پرنده
که مبادا تاراج مزرعه را به بوسه ای فرخته باشد...
اینجا قحطی عاطفه هاست...
حرفهای دلم را به ماهی میگفتم... باله ای تکان داد،
تنها در اعماق ناچیز تنگ کمی فروتر رفت...
حرفهایم آب را سنگین کرده بود...
هنګام سپیده دم خروس سحری / دانی که چرا همی کند نوحه ګری ؟
یعنی که نمودند در آیینه ی صبح / کز عمر شبی ګذشت و تو بی خبری
(خیام نیشابوری )
جان مولانا و سعدي و لسان الغيب ها جان عطار و نظامي، شاعران عصرها جملگي گردد فداي شاعري كز دل سرود: "بر مشامم ميرسد هر لحظه بوي كربلا"
سلامتی خودت صلوات بفرست
با زنت شوخی کن
سر به سرش بگذار
از غذایش بچش
از دستپختش تعریف کـטּ
و بداטּ که اگــر گاهـے هم ظــرف ها را تــو بشوری
آسماטּ خُــدا به زمیـטּ نمے آید!...
آخر می دانے؟
او هماטּ دختر رویاهای دیروزت است
کــہ به آشپز خانهء زندگـے امروزت آمده!...
باور کـטּ بدوטּ او
اجاق خانه ات حسابـے کور کور است!
میگویند سه موقع دعا برآورده میشود:یکی وقت غروب یکی زیر بارون ...یکی هم وقتی دلت میشکند...
من وقت غروب زیربارون با دلی شکسته دعاکردم.
پاییــــــــز استـــــ
و هـــوا
پُر استـــــــ از مهــــــربانی هایی
که خــــــدا برایمان به بادهــــــا سپرده...
یادمــان نرود که پنجره ی قلبمــــان باز باشـــــد
برای ورود خـــــــــدا...
در سرزمینی کــه ســایــه آدم هــای کــوچـک ،بــزرگ شــود،در آن ســرزمـیـن آفــتــاب در حـال غـــــروب اســــت!
روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه!
نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه!
این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار،
پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه!
باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا،
به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه!
شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار،
دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه!
جان من هدیه به " آن مرد " که در شط فرات،
تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه!
هر طرف می نگری نامِ حسین است و حسین،
ای دمش گرم!! سرش رفت، ولی قولش نه!
در سرزمینی کــه ســایــه آدم هــای کــوچـک ،بــزرگ شــود،در آن ســرزمـیـن آفــتــاب در حـال غـــــروب اســــت!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)