چای تلخ
چقدر این قفس تنگ است من تاب تنگنا ندارمدیر آمدی غریبه
دیر آمدی غریبه،کمی حسرت بود،
نگه داشته بودم تا باهم بخوریم،
دیر آمدی، دیر،
من که تنها بودم از گلویم پایین نمیرفت،
آنقدر دیر آمدی که حسرتها را بر دلت گذاشتم،
دیر آمدی غریبه،
کمی لبخند تازه برایت، آن گوشه گذاشته بودم،
آنقدر دیر آمدی که از دهان افتاد،
دیر آمدی غریبه،
آنقدر دیر آمدی که اشکهایم خشکید،
نگاهم یخ بست،
دلم زمستانی شد،
دیر آمدی غریبه،
مدتهاست که امیدهایم در ته دلم ماند و بوی نا گرفت،
حالا دیگر نه تو را آرزو میکنم،
نه بهار را،
و نه عاشقانه های زیر باران را،
دیر آمدی غریبه،
دلم گرفت،
دلم تنها ماند،
دلم، مرد...
http://tangnaa.blogfa.com





پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)