امروز کلا خیلی عصبیم.
سر کلاس یکی از بچه ها در شیشه آبش باز بود بنده خدا تقصیریم نداشت نمیدونم چی شد که آب ریخت روی کیف یکی از بچه ها.
آقا این وسط کلاس داد میزد باید همین فنر همین جنس همین جلد کتابو واسم بخری توشم بنویسی.اون بدبختم داشت اشک میریخت اینم ادامه میداد من دیگه اونجا نمی شینم من دیگه نمی بخشمت و پاشو بریم دفتر و از این لوس بازیا.البته آخرش اون بیچاره رو به دفتر کشوند حالا کتاباشم خیس نشده بودا فقط یکم بالاش خیس شده بود.
دیگه منم اینقدر عصبانی شدم که کاغذ خط خطی کردم که نرم بزنمش
اصن دهنم بی حس شده بود از عصبانیت می لرزیدم.
نمیدونم چرا اینجوری شد برای اولین بار اینجوری عصبی شدم.....
سادگی یعنی فکر کنی کسانی که دورت میزنند،به دورت میگردند....
حماقت یعنی صداقت داشتن با کسی که سیاست دارد....
همکار تالار بیماریها
از 8 تا 10 صبح بسیار تایم بدی بود
یک عالمه کااااااار
تازه یکی هم نذاشت من معاینه اش کنم چون دانشچو بودم!
خیلی خودمو نگه داشتم نزنمش!
موقعیتش اورژانسی بود سریع دررفت... شانس آورد!
دیر ولمون کردن بریم واسه صبحانه!
دیگه آخراش معدم مچاله شده بود چسبیده بود به ستون فقراتم!![]()
بعد ساعت 11 کنفرانسه نخونده رو شروع کردم با اعتماد به نفس تمام از خودم درمیاوردم توضیح میدادم همشم از رو کتاب چک میکردم که کمتر چرت بگویم!
بعد از اونم کلا روز شادو خوبی بود!
دوست آشنا
امروز من یادم نبود چیکارا کردم.
آههههان صبح رفتیم کلاس استاد اومد راجب امتحان دیروز توضیح داد دیدم ای بابا من همرو غلط نوشتم بعدم تربیت بدنی داشتیم متوسط بود هیچ کی بمن پاس نداد توپو چرا یه دوبار توپ بدستم رسید.![]()
خدا همه ی بنده هأش رو دوست دأره حتی بیشتر از پدر و مادرشون حتی کسایی که مأ دوستشون ندأریم پس سعی کنیم همه رو دوست دأشته بأشیم
دوست آشنا
هههههههههه اوففففففففففف
منظورم اینکه هی روزگار ! آدمو خیلی خسته میکنه
ویرایش توسط Majid_GC : 5th November 2013 در ساعت 09:58 PM
"آخرین برگ این دفتر هم به پایان رسید"
دوست آشنا
: (
امروز مزخرف ترین روزی بود که تا حالا داشتم
کاربر فعال سایت
از صبح منتظرم یکی یه لیست بهم بده که حسابا رو ببندم تموم شه!!
خیلی خسته شدم این مدت!!!
به امید خدا
فردا میخوام با دوستم برم یه قلعه!! یکم میخوام آرووم باشم و سکوت و نوای آرووم ِ طبیعت رو بشنوم تا این همه تنش رو هضم کنم!!!! میخوام دور شم ازین همه هیاهو!!!
میخوام تازه شم تا دیگه بشینم سر درس و کتابم!! هیچی تا الان برا ارشدم نخوندم!!! خیلی پر رو هستم که امید دارم ارشد قبول شم!! البته نا امییدی موج میزنه درونم! ولی چه کنم که اصولا الکی خوشم!!
به حدی برا این درس نخوندن استرس دارم که انگاری فردا کنکوره! همین استرس هم فلج کنندست!!! یه شب درمیون هم خواب میبینم کنکوره من هیچ تستی رو بلد نیستم بزنم!!!
دلم میخواد فردا با خودم خلوت ککنم و دو دو تا چهارتا کنم! این چند ماه رو حداقل بتونم برا خودم باشم! دلم میخواد همه چی رو فراموش کنم!! یه ذهن ارووم داشته باشم که بشینم این مدت باقی مونده رو درس بخونم!
التماس دعا....![]()
ستاره ها نهفتم در اسمان ابري
دلم گرفته اي دوست، هواي گريه با من
همکار مدیر سایت
سلام
خب این هفته هم داره به پایان میرسه و من میتونم یه نفسی از درس و مدرسه بکشم
تصمیم دارم که امروز و فردا رو فقط خوش بگذرونم و به کتاب هام اصلا نگاه نکنم آخه این هفته رو کلا امتحان داشتیم...به جان خودم روزی سه تا رو داشتیم
وای خدای من...
و یک خبرم دارم که خیلی خوبهو اینکه که دبیر فیزیک مون رو عوض کردن
آخه خیلی بد اخلاق بود
و به جاش یک معلمی اومده که همگی جلسه اول عاشقش شدیم خیلی مهربون و عاااااااااالیه
92/08/15
![]()
چقد خوبه که این سایت اهداف آموزشی داره عالیه واقعا . مدیر کل مچکریم
امروز...!!!!!!!!!!!؟
امروز که ریاضی داشتیم و زیست و شیمی.
خلاصه خیلی روز خوبی بود!
ولی هفته آینده اینقدر امتحان داریییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییییییییی یییم..........
خدا به دادا برسه!!!!!
سادگی یعنی فکر کنی کسانی که دورت میزنند،به دورت میگردند....
حماقت یعنی صداقت داشتن با کسی که سیاست دارد....
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)