کشيدم رنج بسياری دریغا
کشيدم رنج بسياری دریغا / به کام من نشد کاری دریغا
به عالم، در که دیدم باز کردم / ندیدم روی دلداری دریغا
شدم نوميد کاندر چشم اميد / نيامد خوب رخساری دریغا
ندیدم ھيچ گلزاری به عالم / که در چشمم نزد خاری دریغا
مرا یاری است کز من یاد نارد / که دارد این چنين یاری؟ دریغا
دل بيمار من بيند نپرسد / که چون شد حال بيماری؟ دریغا
شدم صدبار بر درگاه وصلش / ندادم بار یک باری دریغا
ز اندوه فراقش بر دل من / رسد ھر لحظه تيماری دریغا
به سر شد روزگارم بی رخ تو / نماند از عمر بسياری دریغا
نپرسد از عراقی، تا بميرد / جھان گوید که: مرد، آری دریغا
علاقه مندی ها (Bookmarks)