بوی ماهی دیگر
چندی پیش که با حسرت با ماه خدا وداع کردم، بی تاب بودم و نرفته دلتنگ شده بودم
باخودم گفتم دیر استتا دوباره به این آرامش برسمولیچیزی در ذهنم از جای پریدچیزی که تا یادم آمد آرام شدمومشتاقیادم آمد چیزی هست که بعد ماه خدا به من آرامش می دهدوالبته متلاطم می کندتلاطمی آرام و دوست داشتنی از لحظاتی معنویلحظاتی که تا یادش می افتم در دلم غوغا به پا می شودنمی دانماین تپش استدر قلبمیا سینه زنی ستدوباره بی قرارمبی قرار گریه هایی از ته دلقلبی مملو از حزن و شعفتداعی 4 سال خاطره ی شب های محرمبویش را حس می کنی؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)