منم سیاه نویس روزگار
از سرسبزی مینویسم
اما
تمام شده ام
چرا و چون های که مداد سبزم نمی گوید
سیاه مینویسد برای دل سیاه شده ام
کاغذ های مچاله ام را که به گوشه ای پرت شده
یادآور خاطرات توست
باز با من درد دل میکنن
تمام شده ام
اما سبزی نوک مدادم نور روشنایی میدهد
امید چه واژه غریبه ای
میخندم به حالم به مدادم
که چرا میگویم تو مینویسی میگریم و میخندم
و سیگاری دود خلاصه شدم
تمام شده ام
باز زندگی میسازمت
اما به چه امید ...






پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)