و این هم تحلیلی که در کتاب شریف کافی - در باره عالم ذر آمده است:
---------------------------------------------
من گويم، اخبارى كه در اين موضوع وارد شده است و در ابواب سابقه گذشت دو مورد دارند و چند حكم:
مورد اول اين است كه ذر از پشت آدم بر آمده است.
مورد دوم اينكه از گِل فشرده و ماليده دست قدرت حق بر آمدهاند.
حكم اول اينكه براى اخذ ميثاق در عقائد بوده است.
حكم دوم اينكه براى امتحان و آزمايش مطيع و عاصى بوده است.
حكم سوم اينكه مردم سه دستهاند، نورانى محض و ظلمانى محض و آميخته به نور و ظلمت.
اما راجع به مورد اول، ظاهر اين است كه بيان حال مكاشفه و اطلاع بر ملكوت بشرى است كه براى حضرت آدم بوجود آمده و در حال ارتباط با عالم غيب مطلع بر احوال نژاد خود گرديده است و مىتوان از اين حال او به معراجِ او تعبير كرد چنانچه در باره حضرت ابراهيم فرمايد (76 سوره انعام): «و همچنين ارائه كرديم به ابراهيم ملكوت آسمانها و زمين را».
و راجع به مورد دوم به نظر مىرسد كه منظور بيان استعدادى است كه در ذرات نخست وجود انسانى نهاد شده، شك نيست كه وجود انسان مجموعهاى است از ذرات ماده كه واحد آن اتم يا ذرات بسيار كوچكترى است كه اتم بدانها منفجر مىشود، اين ذراتى كه از تجمع ملياردها وجود يك انسان را تشكيل مىدهند و در ضمن آن وجود يك دستگاه مغز و انديشه
و احساس و اراده و. و. به ناچار اتم مخصوصى دارند كه در تحول مادى سير مىكند تا به اين مقام انسانى مىرسد، چرا نگوئيم كه اين اتمهائى كه در سير تكاملى خود انسانى مىشوند پيغمبرى مىشوند امامى مىشوند در وجود فردى و اتمى خود هم داراى خاصيت فهم و تعقلى هستند و صلاحيت پذيرش يا عدم پذيرش مطالبى را دارند،
مثلًا در ذرات ماده امروز يك دركهائى ثابت شده است كه از خاصيت كهربا تا مغناطيس تا نيروى الكتريسيته و تا برسد به رادار و موشكهاى هدايتشونده ثابت شده است، چرا نمىتوان گفت در ذرات اتمى ماده كه در سير تحول خود به وجود يك انسانى منتقل مىشوند و دستگاه مغز و انديشه او را تشكيل مىدهند اين خاصيت درك و پذيرش وجود نداشته باشد كه با يك زبانى كه مناسب جهان آنها است مورد خطاب شوند و در مقام آزمايش قرار گيرند و آينده آنها روشن شود و جز آن اندازه از اختيار و نيروى تعقل كه پايه صحت تكليف و مجوز كيفر و پاداش است در وجود آنها نباشد، البته در اين مرحله يك آزمايش مقدماتى است نسبت به اجزاء وجودى يك انسانى كه در آينده وجود پيدا مىكند و در جريان تكليف قرار مىگيرد و عنوان تكليف و اتمام حجت در آن مرحله ذراتى موضوع ندارد ولى تنها آزمايشى انجام شده است براى تشخيص اجزاء وجودى يك مكلف در آينده.
و به عبارت ديگر، انسان يك موجود مركبى است كه از ميلياردها و ملياردها ذره تشكيل شده و خوب و بد و متوسط دارد در آفرينش، اين موجود مركب براى انتخاب اجزاء مناسب يك آزمايش به عمل آمده است كه در زبان اخبار به اين بيان تشريح شده است و اين معنى را ندارد كه انسان آفريده شده و باز معدوم شده و دوباره در اين عالم وجود دومى پيدا كرده، تا گفته شود تناسخ است يا چرا آن دوران را بياد ندارد يا آنكه چگونه در محيط جهان جاگير شده است و پس از تدبر در اين معنا همه اشكالات بر طرف مىشود، و خلاصه آن اين است كه انسان از خوب و بد تا برسد به پيغمبران و اوصياء از ذرات آزموده و امتحانشدهاى آفريده شده است
و در اين ذرات آمادگى براى آزمايش وجود داشته چنانچه در روايت باب اخير كه مىپرسند:
با اينكه ذره بودند چگونه پاسخ دادند؟
مىفرمايد: آن اندازه از استعداد را داشتند كه در برابر اين پرسش امتحانى پاسخ گويند.
در اينجا اعتراض به اينكه اين سابقه مايه جبر است و موجب سلب اختيار، وارد نيست زيرا گفتيم اين آزمايش بر پايه وجود شرائط اختيار در ذرات اوليه انجام شده است و خودش پايه و مايه ثبوت اختيار است نه اينكه موجب جبر و سلب اختيار باشد. از مجلسى (ره)- «فِطْرَتَ اللَّهِ» اشاره است به قول خداى سبحان در سوره روم: «روى خود به سوى دين كن راستا (يعنى نه ميل به بتها كن و نه به عقيده دو خدائى و سه خدائى) فطرتى را باش كه خدا مردم را بر آن آفريده است» و مقصود از آن پذيرش حق و قدرت بر دركِ آن است يا مليت مسلمانى است زيرا اگر به سادگىِ خود رها شوند آنها را به يگانگى خدا كشاند. پايان نقل از مجلسى (ره).
من گويم، منظور از فطرت، آفرينشِ پاك است و تطبيق آن بر يگانهپرستى و توحيد از دو وجه است:
1- مجموعه آفرينش جهان آئينهاى است كه در آن وجود خداى واحد درك مىشود به شرطى كه بينائىِ انسان به حال خود بماند و چشم بصيرت او بر اثر سوء تعليمات خانواده و محيط پرده گمراهى نگيرد پس فطرت عبارت از طبع مجموع آفرينش است.
2- خدا در آفرينش بشر به او نهاد پاكى داده است كه عقيده به خداى واحد در آن نقش گير است و نسبت بدان به آسانى پندپذير است و اگر نهاد بر او اثر پرورش نامناسب آشفته نگردد و انديشه او آلوده و تاريك نشود به خودىِ خود و يا در آسانترين وجهى معتقد به خداى واحد مىشود و يگانگى
حق را مىپذيرد و اين پيمانى است كه خدا در آفرينش او ثبت كرده است
________________________________________
كلينى، محمد بن يعقوب - كمره اى، محمد باقر، أصول الكافي / ترجمه كمرهاى، 6جلد، اسوه - ايران ؛ قم، چاپ: سوم، 1375 ش.
أصول الكافي / ترجمه كمرهاى ؛ ج4 ؛ ص682 الی 685




پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)