وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
برادرم گفت : چرا چتری با خودت نبردی ؟
خواهرم گفت :چرا تا بند آمدن بارون صبر نکردی ؟
پدرم با عصبانیت گفت : حالا وقتی که سرما خوردی متوجه میشی .
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت :
باران احمق..
به سلامتی همه مامانای دنیا...




 
            
            
 
             پاسخ : چرا مادرمان را دوست داریم
 پاسخ : چرا مادرمان را دوست داریم
                 
  
                    
                    
                    
                         پاسخ با نقل قول
  پاسخ با نقل قول 
			

علاقه مندی ها (Bookmarks)