بازگشت امت به جاهليت

با آن كه اسلام و قرآن مردم را از عصر جاهليت نخستين بيرون آورد؛ ولي در همان زمان نيز گروهي هنوز بر بينش و نگرش جاهلي بودند. در جنگ بدر نيز گروهي بودند كه تفكر جاهلي هنوز در جانشان نفوذ داشت.

همين افراد بودند كه هنوز در رفتار اجتماعي و سياسي نيز دنبال قوانين و مقررات تبعيض آميز جاهليت بودند و خداوند درباره رفتار آنان چنين سرزنش مي كند: افحكم الجاهليه يبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون؛ آيا آنان خواهان حكم جاهليت هستند؟ براي قومي كه ايمان يقيني دارند چه حكمي بهتر از حكم خداست. (مائده آيه 05)

اين افراد رفتارهاي اجتماعي شان به گونه اي بود كه بر نابهنجاري ها دامن مي زد و با در پيش گرفتن رفتار ناهنجار جاهلي مي كوشيدند تا جامعه اسلامي را از درون با چالش هاي اخلاقي و هنجاري مواجه سازند. از اين رو خداوند از آنان مي خواهد كه تبرج جاهلي نداشته باشند و به گونه نابهنجار در جامعه ظاهر نشوند و به اين امور زشت و ناپسند جاهلي رو نياورده و به آن دامن نزنند. (احزاب آيه 33) بويژه آنكه هنوز قبيله گرايي در آنان با همان تعصبات و مشكلات وجود داشته است و رفتارهاي اجتماعي آنان را مديريت مي كرد. از اين رو حميت جاهلي در آنان مقدم بر اسلام و ايمان بود و حركات و رفتارهايشان را كنترل و مهار مي كرد. (فتح آيه 26) خداوند پيش از رحلت پيامبر به ويژه در جنگ احد به امت هشدار داده بود كه مؤمنان مي بايست بر آثار ايمان باشند و هرگز به سبب مرگ و رحلت پيامبر(ص) و يا هر امر ديگري از اسلام دست نكشند و به فرهنگ جاهلي بازنگردند:

و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابكم (آل عمران آيه 441) اين امري بود كه از نظر قرآن بسياري خصوصاً كافران در آرزوي آن بودند (آل عمران آيه 149) و همواره آرزوي بازگشت به عصر جاهلي را در دل مي پروراندند. خداوند از اين باطن افراد چنين پرده برمي دارد: قد كانت آياتي تتلي عليكم فكنتم علي اعقابكم تنكصون؛ در حقيقت، آيات من بر شما خوانده مي شد و شما بوديد كه همواره به قهقرا مي رفتيد. اين گردش به قهقرا هر چند كه به شكل گردش بر پاشنه كفش و پشت كردن از پيامبر(ص) ظاهر مي شد ولي در نهايت به شكل بازگشت از آموزه هاي قرآني بويژه در حوزه نظام ولايت سياسي بروز و ظهور كرد.

اين گونه است كه حادثه تلخ و فتنه كبراي سقيفه بني ساعده رقم خورد و امت به گمراهي و انحراف افتاد و سر از عصر جاهليت مدرن در آورد و نظام برتر قرآني را به نظام خلافت دنيوي تبديل كرد. در نخستين حركت جاهلي، مردم را به زور به بيعت وادار كردند و دختر پيامبر(ص) را آزردند به گونه اي كه مورد لعن ايشان قرار گرفتند و در رفتار سياسي و اجتماعي از عدالت دور شدند و افزون بر غصب خلافت و ولايت و امامت، اميرمؤمنان علي(ع) را بيست و پنج سال خانه نشين كردند و در نهايت وي را به شهادت رساندند امام حسن(ع) را به زهر كين شهيد كرده و با حقد بدري و خبيري بر جسدش تير انداختند و از خانه پيامبر(ص) بيرون كردند و امام حسين(ع) را به بدترين شكل شهيد و بر تن او اسب تازاندند و سرش را بر نيزه كردند و ناموس پيامبر(ص) و زنان و كودكان بني هاشم را در كارواني از اسارت و بردگي به شهرها و كوي و برزن ها بردند و كردند آنچه كردند.



ضرورت اعلان رسمي و جهاني ولايت و امامت

جريان انما وليكم الله(9) كه نازل شد، او بايد تبيين و تشريح كند. يك تبيين خصوصي دارد، نظير احاديثي كه در مجالس و محافل خصوصي و مانند آن نازل شده است. همان جريان حج را وجود مبارك رسول گرامي در جلسات خصوصي براي مردم تبيين مي كرد، ولي براي اينكه به امت اسلامي مساله حج را ابلاغ كند؛ حج تشريف بردند و مناسك حج و مراسم حج را انجام دادند؛ آنگاه صريحاً فرمودند: خذوا عني مناسككم. نماز را به جماعت خواندند، درسفر و حضر قصر و اتمام خواندند، فرمود: صلوا كما رايتموني اصلّي. هم درجلسات خصوصي فرمودند، هم درمحافل رسمي و عمومي انجام مي دادند تا همگان ببينند.

مسأله ولايت علي بن ابيطالب (ع) را درجريان حديث يوم الدار و در دهها مورد وجود مبارك حضرت امير را به عنوان امام، خليفه وجانشين خود معرفي كردند. اما اين براي مردم مدينه و يا اطراف مدينه شايد كافي بود؛ اما براي امت اسلامي، آنهايي كه در يمن بودند، دركشورهاي ديگر بودند كه آن روز جمعا جزء حكومت اسلامي حساب مي شد، يا بر فرض حساب نمي شد، جزء امت اسلامي بودند؛ اين امت را چگونه از جريان اليوم اكملت با خبر كند، از جريان انما وليكم الله با خبر كند، از جريان بلغ ما انزل اليك (10) با خبر كند؟

اين با يك سخنراني حل نمي شود. نامه و بخشنامه هم رسمي نبود. بسياري از مردم حجاز در آن روزگار اهل خواندن و نوشتن نبودند. بيان نوراني اميرالمومنين (ع) درنهج البلاغه اين است كه وقتي وجود مبارك پيامبر از طرف خدا مبعوث شد، عده كمي اهل كتابت و خواندن و نوشتن بودند. پس هيچ راهي براي تبيين عمومي، تعريف عمومي، تفسير عمومي، ابلاغ عمومي نبود؛ مگر اينكه اين سفر تاريخي حج شروع بشود و اين سفر تاريخي هم بايد درجاي مشخصي كه همگان درآنجا حضور و ظهور دارند ابلاغ بشود.

پس يك سلسله وظايفي است كه وجود مبارك حضرت در تنهايي يا درجلسات خصوصي انجام مي دادند، يك سلسله وظايف رسمي است كه با جلسات خصوصي و تعليمات خصوصي در مدينه حل نمي شود. جريان برائت از مشركين اين است، جريان حج اينطور است، جريان جهاد اين طور است، جريان ولايت هم همين طور. اگر وجود مبارك حضرت آيه: ان الله بري من المشركين و رسوله (11) را در مدينه تفسير مي كرد، براي شاگردانش تبيين مي كرد، براي نماز گزارانش تحليل مي كرد؛ اين كافي نبود كه مردم مكه و اطراف مكه و يمن و اطراف يمن و اينها بفهمند!

ناچار بايد كه درجريان مكه كه همگان حضور دارند. و آنچه را كه در سفر حج ديدند به ديارشان منتقل مي كنند، به وسيله خود مبارك حضرت امير (ع) ابلاغ رسمي بشود؛ فرمود: اين بخش از آيات را تو به طور رسمي از طرف من برو در مكه. اعلام بكن؛ آن هم يوم الحج الاكبر(12).در خود مكه يا عرفات كه همه حضور دارند.