![]()
شاید بعضی از هم سن و سال های من که در سال 1360 پای برنامه های کودک تلویزیون ایران می نشستند مجموعه عروسکی "اکبر آقا نمایشی و زبون دراز" یادشون باشه اونجا که" زبون دراز" می گفت: اسم من زبون درازه كار من گفتن رازه آخه من خيلي فضولم يه خبرچين عجولم اين ور اون ور مي دوم هول هولكي هي از اين خبر ميدم به اون يكي دوست دارم ،دوست دارم دوست دارم دعوا بشه جنگ بشه زندگي، زندگي به آدما تنگ بشه دوست دارم تفنگا رو بر بدارن تق و تق و تق تير بزنن تا اين ور آروم ميشه اون ورو آشوب مي كنم كاراي بد بد و خوب خوب مي كنم بچه ها ، بچه ها شما از وضع من عبرت بگيرين خبر از اينجا به اونجا نبرين اگه آدماي بي باك و دلير آخر عاقبت يه روزي مي ميرن بچه ها ، بچه ها خبر چينا روزي هزار بار مي ميرن و" روشن سر"بود هم بود که می گفت: من نه من و نه من منم این سرمو این بدنماین عضلات گردنم چراغ دارم توی سرم خوبه که من روشن سرم






پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)