اینایی که مینویسم مال دیروزه
دیروز یادی از بازی های دروان کودکی کردیم..تو حیاط مدرسه....
طبق معمول من و مهسا و حدیث و زهرا و کیمیا زنگ تفریح باهم رفتیم رو زمین حیاط مدرسه نشستیم...
دیروز بقل در ورودی مدرسه میشینیم اخه اونجاست که فقط سایه هست و همه هول میزنن تا اونجا بشینن....دیروزم بالاخره قسمت ما شد بریم اونجا...اخه مهسا سررررررررررریع پرید رفت جا گرفت...
خخخ...5 تایی باهم عموزنجیر باف بازی کردیمبعدش یه قل دوقل که تو این یکی هممون ترکیدیم از خنده....من که از چشام اشک میومد فقط
اخه خــــعــــلی باحال بود....بازی یه قل دوقل هم باید فشکنبزنی و هم به ترتیب پاتو بلند کنی..
نگهبان مدرسمونم بین ما رژه میرفت....
بعد از خل بازیانگهبان در مدرسه که مااااااااااااااااشااااالل ه همیشم جلو در وایستاده که ما یه وقت فرار نکنیم...
اخه امکان داره هرلحظه یکی به سرش بزنه و از پادگان دختران فرار کنه...مدرسون یه پادگان و زندانه
دورتاااااااااااادور دیوارهاااااااا نرده کشیدن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!هرجاااااا اااااااا میرییییییییییییییی دوربین مدار بسته کار گذاشتن!!!!!!!!!!!حالا قراره یه چیزی نصب کنن که وقتی کسی موبایل بیاره تو دفتر مدیررررررررررررررر بوووووووووووووق بزنهه.!!!!!!!!!
دیگه واقعا چی از این بهههههههههههههتر.....؟!
تازشم میشینیم پشت در مدرسه بهمون گیر میدن
بعدشم دیروز اومدن یه چیزی نزدن رو در کلاس ها که از این قراره:به ازای دادن هر فحش و...به دوستان و همکاران 0/25 از نمره انظباط کم میشود...به ازای ....
یعنی حساب کردیم نمره انظباط همه اخر سال صفررررررررررررررررررر
حالا دیگه بگذریم!داشتم میگفتم....نگهبان وایساده بود جلوی در ....تا اینکه رفت بیرون مدرسه...یکی از چهارمیام که خیلییییییییییی شیطونه رفت درو بست....اخه این نگهبانه خیلیییییییییییییی گیر میده...به نظرم حقش بود پشت در بمونه و هیشکی دروروش باز نکنه!
من ودوستام تا این صحنه ی حساسو دیدیم هممون از اونجا بلند شدیم و درررررررررررررررر رفتیماخه اون موقع ایکیومون نیفتاده اگر بلند شیم بسته شدن درو میندازن گردن ما!
ولی دیگه......وای وای وای .....کارمون کشید به دفتر مدیر و معاونننننن
حالا هرچی بوگو ما نبودیم مگه حالیشون میشد!
به خودشون تکون نمیدادنن برم اون فیلمایی که دوربین های عزیز مدار بسته گرفته نگاه کنن
حالا من ودوستام از این ور به اون ور بگرد شاااااااااااااااااااهد پیدا کن...ولی بالاخره یکی از کلاس چهارمیا دوستشو لو داد
وای خدا چقـــــــــــــدر قیافه ما اون موقع مظلوم بوددقیقا هرکی کارش میکشه به دفتر معاون و...چهرشو مظلوم نشون میده
درواقع میشد بگی هرچی قبلش خندیده بودیم با این اتفاق کوفتمون شد
من که کلا هر زنگ کوفتم میشه....اخه از اول مهر که اومدم همه استادا ازم درس پرسیدن....به گمونم تو اون لیستشون اسممو خیلیییییییییییی تابلو نوشتم یا همون بزرگ یا شایدم اصلا جوهر خودکارشون تموم شده منو با یه زنگ دیگه نوشتم...!که هر زنگ و هر روز همه اسم منو صدا میزنن؟!
یعنی من دیروز عین جنازه بودم تا ساعت 4 بعداز ظهر که بعدشم اومدم خونه باید برای ازمون شیمی میخوندم و همش دیروز درسای اختصاصی داشتیم
اینا خاطرات امروزم هست
امروز قرار بود اقای راحمی ازمون شیمی بگیره...ولی نگرفت....
اول که اومد سر کلاس فکر کرد هفته ی دیگه ازمون داریم که همه گفتن بهههههههله ازمون هفته ی دیگستاما یکی از خودشیرینای کلاس برگشت گفت نه این هفته هستت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اقای راحمیم برگشت گفت:خب باشه ...سوال اماده دارم
زنگ تفریح همه افتادیم به جونننننننننننننن اون خود شیریناستادم وقتی تماشا کرد که ما داریم بند خدارو میکشیم گفت:خب باشه...!هفته ی دیگه میگیرم
(این *خب باشه*!تیکه کلام استاد گرامی هست!)
اخ چه حالی داد وقتی اینو گفت..
فردام قراره پدربزرگ و مادربزرگم بیان پیشماخ که چقدر من از دست این دوتا میخندم
11/7/92 تاریخو مطمئن نیستم![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)