رسول ترک بعد از شنیدن رویای مسئول هیأت، شروع به گریه و زاری میکند، او نالهکنان، تند تند از مسئول هیأت میپرسیده است: «...راست میگویی یعنی واقعاً من سگ نگهبان خیمههای امام حسین(ع) بودم؟...»
در آن لحظه همه وجود رسول ترک مملو از عشق حسینی شده بود؛ عشقی عمیق و واقعی و او به سب این عشق به یک توبه واقعی دست یافته بود؛ توبهای نصوح و همیشگی، او از آن روز و از آن لحظه به بعد یکی از شیداترین و دلسوختهترین دلدادهها و ارادتمندان به امام حسین(ع) محسوب میشد، به گونهای که از آن روز به بعد هر سخنی که از زبان و لبهای او درباره امام حسین(ع) بیرون میآمد، هر شنوندهای را گریان و منقلب میکرد.
و این چنین شد که رسول ترک به یک باره توبه کند و زندگی جدیدی را با 180 درجه تغییر و تحول برای بقیه عمرش در پیش گرفت.
مولا امام حسین (ع) یه دروازه ای رو باز کردن که با تمام درهای باز شده فرق دارد. این دروازه مختص هیچ قشری نیست بلکه برای عموم آزاد هست.
علاقه مندی ها (Bookmarks)