الهی !
اگر نه از تو آغاز این کارستی ، لاف بندگی تو را که یارستی ؟
الهی !
اگر کار نه از خدمت خاستی ، پسر عمران به طلب ، ارنی ، کی برخاستی !
و اگر نه تو را این معنی بایستی ، محمد مصطفی (ص) قاب قوسین را نشایستی !
بوجهل از کعبه و ابراهیم از بتخانه ، کار عنایت دارد و باقی همه بهانه .
ابراهیم را چه زیان که پدر او آذر است ؟
آذر را چه سود که ابراهیم ، او را پسر است ؟
نور در طاعت است ، کار ما به عنایت است .
آنجا که عنایت خدایی باشد ، فسق ، آخر کار پارسایی باشد ،
و آنجا که قهر کبریایی باشد ، سجاده نشین ، کلیسایی باشد .
الهی !
اگر با تو سازم ، گویی که دیوانه است ؛
و اگر با خلق درسازم ، گویی بیگانه است .
الهی !
فرمایی که بجوی و می ترسانی که بگریز ؛
می نمایی که بخواه و می گویی بپرهیز .
الهی !
گریخته بودم ، تو خواندی .
ترسیده بودم ، برخوان ، تو نشاندی .
ابتدا می ترسیدم که مرا بگیری به عطای خویش ،
اکنون می ترسم که مرا بفریبی به عطای خویش .
الهی !
با دلم نواختی ، به آخرم باز پس انداختی .
الهی !
علمی را که خود افراشتی ، نگونسار مکن .
چون در آخر عفو خواهی کرد ، در اول شرمسار مکن .
تنی ندارم که بار خدمت بردارد .
دستی ندارم که تخم دولت بکارد .
چشمی دارم که هر زمان فتنه آرد .
الهی !
ما را پیراستی ، چنان که خواستی .
الهی !
نه خرسندم نه صبور .
الهی !
نه رنجورم نه مهجور .
الهی !
تا با تو آشنا شدم ، از خلایق جدا شدم .
در جهان شیدا شدم ، نهان بودم ، پیدا شدم .

تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان