من که برا همش یه داستان بیشتر نمی نویسم
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی بود یکی نبود
غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود
هوا آبیه آسمونی بود
تو کوچه ها هیچ کس نبود
تو آسمون بادبادکی بود
مال کی بود ؟
دختری بود
اسمش چی بود ؟
ګل پری بود
ګل پری خانم کجا می بود ؟
توی ده شلمرود ګل پری تک و تنها بود
نه فلفلی نه قلقلی نه بادبادک قرمز کاکلی
نشسته بود تو سایه رو پایه
فلوت می زد هیُ هیُ هی بعُ بعُ بع
زنبوری از راه رسید
می ګفت : ګل پری میای بریم بازی ؟
ګل پری می ګفت : نه که نمیام نه که نمیام
زنبوری ګفت : میای بریم بادبادکتو پیدا کنیم ؟
ګل پری ګفت : چرا که نیام ؟ چرا که نیام ؟
زنبوری ګفت : پس بیا بریم کوه ، کدوم کوه ؟
همون کوهی که بادبادک داره های بله
هوای خوب و تمیز و پاک داره های بله
خلاصه ، ګل پری همراه زنبوری رفت
رفت رفت رفت رفت ...
کجا رسید ؟
ادامش با نقاشی های بعدی کامل میشه












پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)