معلم وارد کلاس شد، چشمش به نوشته ی روی تخته افتاد: " ورود خانم های بی حجاب به کلاس درس ممنوع!" عصبانی شد و به دفتر رفت، مدیر به کلاس آمد، اول با زبان خوش پرسید: چه کسی این جمله را نوشته؟ کسی جواب نداد، مدیر عصبانی شد.بچه ها را بیرون کرد و به صف کشید و تا توانست با چوب به کف دستشان زد، باز کسی چیزی نگفت.
شهید محمد رضا توانگر![]()
زن کهوارد مغازه شد چهره ی محمود در هم رفت. سرش را انداخت زیر، لبشداشت زیردندانش هایش پاره می شد. هرچه زن می پرسید پسته کیلویی چند؟ جوابنمی داد.آخرش هم گفت: ما جنس نمی فروشم.زن با عصبانیت گفت مگه دست خودته؟ پس چرا در مغازه ات را نمی بندی؟ همان طور که سرش زیر بود گفت: هروقت حجابت را درست کردی بیا تا بهت جنس بدم.شهید محمود کاوه
می دانست از ساواکی ها هستند و می خواهند براش پرونده سازی کنند. از او پرسیده بودند نظرت در مورد حجاب چیه؟ گفته بود: من که نظری ندارم باید از روحانیت پرسید! من فقط یه حدیث بلدم که هرکس همسرش را بی حجاب در معرض دید دیگران قرار دهد بی غیرت است و خداوند او را لعنت می کند.ساواکی ازش پرسید شاه را داری می گی؟ خنده ای کرد و گفت من فقط حدیث خواندم.شهید محمد منتظر القائم
کاربر جدید
خیلی متن قشنگی بود مرسی فقط یه چیزی درسته منم قبول دارم که چادر خیلی خیلی خوبه امااااااااااا ، چون از رنگ گفتید میگما رنگ سیاه در دین اسلام مکروهه
توانا ترین مترجم کسی است که سکوت دیگران را ترجمه کند شاید سکوتی تلخ گویای دوست داشتنی شیرین باشد.
دوست آشنا
او دور ازین کرانه ، من دور از آن کرانه ..![]()
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)