
کاربر اخراج شده
سیرم از زندگانی
در بهار جوانی
زان که بی او ندارم
طاقت زندگانی
ای که منعم نمایی، از پریشانی دل
می کنی از ملامت خنده بر زاری دل
تا که عاشق نگردی
حال عاشق ندانی
شب نمی شود که از غمش خون نگریم
دورم از دلارام خود چون نگریم
سوزم از غم عشق موی سیاهی
از سیاهی بخت وارون نگریم
کرده گردون، دور از آن ماه
حاصلم اشک قسمتم آه
چون ز گردش دور گردون ننالم
رهی معیری
*اولین ترانه ای که رهی آهنگ و شعر آن را در سال 1312شمسی ساخته است.
کاربر اخراج شده
اشک و آه
دارم غم جانکاهی
شب های سیاهی
دور از رخ ماهی
نه یار و نه همراهی
جز قطره ی اشکی
جز شعله ی آهی
با سوز محبّت چه کند دل چه کند دل
با آتش حسرت چه کند دل چه کند دل
می سوزم و می نالم
با حال تباهی
نابرده نصیبی
ناکرده گناهی
ای راحت جان
چاره ی من کن
به پیامی به نگاهی
ز غم جان آمد بر لب
بر دل زارم ای شب
تو گواهی
نه یار و نه همراهی
جز قطره ی اشک جز شعله ی آهی
انتخاب سریع یک انجمن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

قبل از هر گونه فعالیت در سایت به قوانین توجه نمایید.



پاسخ با نقل قول
علاقه مندی ها (Bookmarks)