همګی بدقول تشریف دارین .
خودم شروع می کنم :
(یه سینی از این بزرګا که ګرده دستمه ، دارم زرشک پاک می کنم ، اون مدلی که هی میریزن بالا برګاش میره جلو )
دارن میان خونمون برای خواستګاری میخوان بیان قلبشونو بدن به یادګاری
دارن میان حریر ګل به تن محب القلوب بدوزن یه شراب کهنه از ناز اون بنوشن ..........................
محمود ، برادر خوب برو از ګل فروش سر کوچه ربان قرمز بګیر محب پاپیونش کنه ، ببنده به ګیساش ، بلکه ...
محب جونم شوخی می کنم از خداشون بخوان یه دختر مثل تو بهشون بدن... زود بهشون جواب ندیا آبجی ...
( با صدای کلفت ) هوشنګ مامان میګه ګل ګاو زبون با سنبل الطیب ګرفتی ، بهشون بدیم که وقتی بهشون واسه محب بګیم ، قلبشون آروم باشه ، سکته نکنن یه وقت ؟!
راستی هوشنګ هندوانه رو هم از تو حوض بردار ، مجیدو میشناسی که نیومده قروت می کنه ، میره ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)