دوست آشنا
آدمها ذرّه ذرّه محو میشوند، آرام.. بی صدا.. و تدریجی
همان آدمهایی که هر از گاهی پیغام کوچکی برایت میفرستند،
بی هیچ انتظار جوابی،
فقط برایِ آنکه بگویند هنوز هستند؛
برای آنکه بگویند هنوز هستی و هنوز برای آنها مهم ترینی..
همان آدمهایی که روزِ تولد تو یادشان نمیرود
همانهایی که فراموش میکنند که تو هر روزخدا آنها را فراموش کرده ای
همانهایی که برایت بهترین آرزوها را دارند
و میدانند در آرزوهای بزرگِ تو کوچکترین جایی ندارند ..
همان آدمهایی که همین گوشه کنارها هستند
برای وقتی که دل تو پر درد میشود و چشمان تو پر اشک
که ناگهان از هیچ کجا پیدای شان میشود،
در آغوشت میگیرند و میگذراند غمِ دنیا را رویِ شانههای شان خالی کنی
همانهایی که لحظهای پس از آرامشت،
در هیچ کجای دنیای تو گم میشوند و تو هرگز نمیبینی،
سینه ی سنگین از غمِ دنیا را با خود به کجا میبرند..
همان آدمهایی که
آنقدر در ندیدن شان غرق شدهای که
نابود شدن لحظههایشان را و لحظه لحظه نابود شدن شان را در کنار خودت نمیبینی...
همانهایی که در خاموشیِ غم انگیز خود،
از صمیمِ قلب به جایِ چشمان تو میگریند،
روزی که بفهمی چقدر برای همه چیز دیر شده است ...
در سرزمینی کــه ســایــه آدم هــای کــوچـک ،بــزرگ شــود،در آن ســرزمـیـن آفــتــاب در حـال غـــــروب اســــت!
دوست آشنا
فقط غروب جمعه نیست که دلگیر است...
کافیست دلت گیر باشد..
در سرزمینی کــه ســایــه آدم هــای کــوچـک ،بــزرگ شــود،در آن ســرزمـیـن آفــتــاب در حـال غـــــروب اســــت!
گرد خاکستر نشسته
روی گلها دانه دانه
غصه از حد بی شمار و
قصه ها دارد زمانه
زندگی امروز شاید
هست تنها یک بهانه!
نه دلی نه منزلی خوش
نیست شادی در زمانه
کاش در رویای شعرم
کودکی ۱۰ ساله بودم!
در کتابی کودکانه
در سرودی عاشقانه
می سرودم از ته دل
باز باران باترانه
می خورد بر بام خانه....
دور میگشتم ز غمها
تا نبیند چشمهایم
رنجهای بی شمار و
غصه های این زمانه!
کاربر اخراج شده
هیییییییی
ننگ و مرگ و همه چی بر ما باد...
همکار تالار بیماریها
کاربر اخراج شده
نمیدونم چی بنویسم
ایتقدر دلم اشک داره
که همه نوشته هام رو شسته
پس...
شاید ....
دوست آشنا
آدمای بزرگ همه چیزشون بزرگه…
حتی اشتباهای کوچیکشون !
- - - به روز رسانی شده - - -
ســه چـــیـز خــیـلی ســـخـت اسـت :
فــــــولادالــــمـاس و خــــویــشـتن شــنـاسی . .
مرگ از زندگی پرسید:چرا من تلخم و تو حقیقت؟!
زندگی در جواب گفت :چون من دروغم و تو حقیقت!!
دوست آشنا
تکیه بده
اما به شانه هایی که اگر خوابت برد سرت را زمین نگذارد . . .
- - - به روز رسانی شده - - -
به کدام اطمینان میکنید ؟
گوشی که شاید دروغ بشنود
یا
چشمی که همیشه حقیقت را خواهد دید . . . ؟
- - - به روز رسانی شده - - -
باران میبارید …
از درزهای کفش کهنه کودکی سردی باران را … وقتی که از کنار نانوایی رد میشد …
از نگاه ناتوان برای خرید نان داغ ، عشق را دیدم که در چشمانش به مروارید شبیه تر بود !!!
خدایا به آسمانت چیزی بگو !
- - - به روز رسانی شده - - -
یادمه توی کتاب درسی دوران مدرسه یه شعر از سهیل محمودی بود که با این مصرع شروع میشد :
دلم شکسته تر از شیشه های شهر شماست …
حالا هم وضعیت دلها شبیه شیشه هاش شهره : دوجداره ، ضد صدا ، بدون انتقال حرارت و گاهی مشجر یا یک
طرفه !
مرگ از زندگی پرسید:چرا من تلخم و تو حقیقت؟!
زندگی در جواب گفت :چون من دروغم و تو حقیقت!!
دوست آشنا
داشتم با پدرم جدول حل میکردم که گفتم : نوشته دوست ، عشق ، محبت و چهار حرفیه … اتفاقا دو حرف اولشم دراومده یعنی ب و الف ! یه دفعه پدرم گفت فهمیدم عزیزم میشه بابا ؛ با اینکه میدونستم بابا میشه ولی بهش گفتم نه اشتباهه !!! گفت : ببین اگه بنویسی بابا عمودیشم درمیاد … تو چشام اشک جمع شده بود و گفتم میدونم میشه بابا ولی … اینجا نوشته چهار حرفی ولی تو که حرف نداری …
- - - به روز رسانی شده - - -
پینوکیو کجایی ؟ یادت بخیر …
اینجا هر روز “دماغ ها” کوچکتر می شود و دروغ ها بزرگتر !
مرگ از زندگی پرسید:چرا من تلخم و تو حقیقت؟!
زندگی در جواب گفت :چون من دروغم و تو حقیقت!!
در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)