به تمام معنا دارم جون میکنم...
امروز صبح خدا رو شکر خوب بود...امتحانام عالی بودن...
اما بعدش ......آمپولها رو اشتباهی خوردم!!!!!
رفتم از آب سرد کن آب برداشتم با لیوان یه بار مصرف ازین کوچولوها!!!!
بچه ها دارو میکشیدن( آمپول ) سرسرنگا رو امتحان کنن برا کیفیت کارخونه!!! یکی از دوستام هر سرم وصل میکرد. خون برگشتی رو دید فوری چسب زد! یدفعه یادش اومد گارو رو باز نکرده! توی این یکی دستشم چسب بود! بهم نگاه کرد به این منظور که برم گارو رو باز کنم! منم لیوان اب رو گذاشتم رو میز رفتم براش گارو رو باز کردم!
خلاصه چند ثانیه پیشش موندم تا با هم برگردیم! برگشتیم که گوشیم زنگ خورد!
: باااااااااززززززززززززززم بار اشتباه رسیده!!!!!!!!!!!!!
منم سریع زنگ زدم ..... ( مراحل پیگیری)
بعدشم دوستام پشت هم اس ام اس که تاریخ جلسه کی باشه! به این بگو به اون بگو! دیشبشم واسه امتحانم 2 ساعت بیشتر نخوابیده بودم! دیگه مغزم خسته ی خسته بود!
بدون اینکه نگاه کنم! لیوان رو برداشتمو سر کشیدم!!!!!! که جا خوردنه من()و اییییییییییییییییییییی گفتنه دوستم (
) یکی شد! همون لیوانی بود که بچه ها داروها ( محتوای آمپولها ) رو توش ریخته بودن!
فقط نشستم ! آرنجمو گذاشتم رو زانومو دستمو گذشتم رو پیشونیم! ولی انقد خسته بودم هم جسمی هم روحی هم از دست خودم کلااااااااااااااافففففففف فففففففففه که نیروی بالا اوردن هم نداشتم! حس عجیبی بود! کلا خاموش بودم!
معدم به شدت بر میگشت اما از گلو به طرف فک و دهن و سرم بی حس بودم! که بالا نمیود! همینجور تکیه داده بودم....
مشکل جذبش نبود! چون خوراکی نبودن! اما به شدت تلخ بودن! و نمیدونم شایدم فکرم باعث شده بود اونقد معدم واکنش بده.....
هنو طعمش نرفته!![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)