دکتر شریعتی در این کتاب شیعه ای که صفویان به عنوان مذهب رسمی اعلام کردن رو در مقابل شیعه ای که علویان آوردن قرار داده. اسم کتاب هم بیانگر این مطلب هست حالا با نیت و قصد دکتر شریعتی کاری ندارم. صفویان مذهب شیعه را در ایران مذهب رسمی اعلام کردن و این مذهب همان مذهبی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی کرده بودند. حالا برخی مسائل وارد شده این دلیل بر این نمیشه که صفوی مذهبی رو آورده که در مقابل مذهب معرفی شده توسط پیامبر(ص) باشد.
بیان کردن اینکه برخی چیزا انحراف هستن دلیل نمیشه که بخواهیم مذهب را دوگانه جلوه بدیم در تمامی موضوعاتی که خواستن انحراف وارد کنن به موضوع کاری نداشته اند انحرافات رو معرفی کرده اند اما دکتر شریعتی مستقیم موضوع رو نشونه رفته. از همین نکته به نشناختن عمق مطالب مذهبی توسط شریعتی می توان رسید.دکتر شریعتی دین رو هم مثه بقیه موضوعات تلقی میکرده در حالی که مسألۀ دین یک مسألۀ بسیار حساسی است تا آنجا که مولا امام صادق علیه السلام می فرمایند که از فتوا دادن بپرهیز همانگونه که از شیر درنده فرار میکنی.حکم دادن و حتی بیان بیان مسائل دینی ظرافت میخواهد کار هرکسی نیست. کارشناس خبره میخواهد. گاه میبینیم که در طول تاریخ کارشناسان هم راه خطا در این مورد رفته اند و آخرت خود را به باد داده اند.از قاضی شریح بگیر تا برخی کارشناسان عصر کنونی و... . عمربن سعد هم عالم به حساب می آمد چه برسه به جامعه شناس.
سوءتفاهم نشه بنده نمیگم شریعتی مثه عمربن سعد و... بود. نه منظورم اینه که دین کارشناس خبره می خواهد و حتی بعضی زمانها کارشناسان راه خطا پیش رفته اند چه برسه به بقیه. چون شریعتی مسائل دینی رو واقعا عمقی نمیشناخت و از آثار حرفها و ... را در روی خواننده خبر نداشت بلکه خودش حرفایش رو طوری میزد تا خواننده را مجذوب کند.
دکتر شریعتی آگاهی هایی رو به اجتماع داده و کسی منکرش نمیشه اما در مسألۀ دین نمیشه به حرفهای یک جامعه شناس استناد کرد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)