این روزا خیلی ذهنم درگیر یه سری مسائله .....
درگیر کارهایی که در گذشته انجام دادم ......
زمانی که در اون قرار داریم......
و آینده ی پیش رو........
به اتفاقاتی که سال تحصیلی گذشته برام افتاد وقتی که فکر میکنم داغون میشم .......
آخه نمی تونم هم به این سادگی ها فراموششون کنم........
دارم برای کارهایی که در آینده میخوام انجام بدم تصمیم میگیرم .....
تصمیمی که مهمه..... البته به نظر خودم
ولی .......
میدونید چیه...... احساس میکنم هیچ چیز زندگیم دستم نیست.... یعنی اینکه شرایط ممکنه خیلی فرق کنه ........
این روزا از این شرایط خلای که توش گیر کردم متنفرم........
دست و دلم به انجام هیچ کاری نمیره ..... دوست دارم یه جا بشینم فقط فکر کنم ....... بعدش همه قضایا که با فکرم حل شد پاشم وکارامو انجام بدم......
کاش میشد آینده رو فهمید ..........
بعد میشد برای حال بهترین تصمیمو گرفت.........
اصلا یه مدتیه خیلی خسته ام ........ به لحاظ فکری و روحی .......... دوست دارم بخوابم بعد بیدارشم ببینم همه چی حل شده.......
الانم دارم الهه ناز بنانو گوش میدم... بغض روی بغضم میاد...........
ای خدا همه چی زود بگذره تموم شه.......... ای کاش.......
علاقه مندی ها (Bookmarks)