سلام به معصومه عزیزم
ممنونم از حضورتون و نظراتتون
عزیزم مواردی رو که شما بهش اشاره کردی از جمله انتخاب درست یک دوست که برمیگرده به نوع دیدگاه و تربیت فرزند و نقش خانواده کاملا درسته
در خصوص فرمایشات استادتون من مخالفم چون میتونه باعث سر خوردگی و تضعیف اعتماد به نفس در جوان و باعث تخریب شخصیتش در بین همسالانش بشه و همون طور که شما اشاره کردی نتیجش میشه پنهان کاری و ارتباط در خفا و....
پس لطفا بگین دراین مورد باید چکار کرد؟
در پاسخ به این سوال شما به اعتقاد من نقش پدر و مادر بسیار بسیار حساس هست و بهترین راهکار جلب اعتماد والدین و فرزند بصورت متقابله که شما هم در پاراگراف آخرتون بهش در قالب مثالی اشاره کردید
واما چطور میتونند والدین وارد عمل بشن
وقتی مادر یا پدری بصورت 100% مورد تایید فرزند باشند همه صحبتهاشون بی چون چرا مورد تایید جوان در خانواده خواهد بود یعنی اگر والدین نظرشون این باشه ماست سیاهه اگر قلبا فرزند قبول داشته باشه پدر و مادرش صلاح شو میخوان دنبال اما و اگری نمیگرده و در نتیجه اگر تشخیص پدر و مادر بر عدم تایید یک دوست باشه بدون چون و چرا اون رو میپذیره چون هیچ پدر و مادری بدی فرزندش رو نمیخواد...
البته این به اون معنا نباید باشه اعتماد یکطرفه در این خصوص جواب میده هر سکه ای دو رو داره اگر قراره فرزند به پدر و مادر اعتماد کنه پس بی چون و چرا فرزند هم باید مورد اعتماد پدر و مادر باشه
ممکنه این سوال پیش بیاد که جوان ها ممکنه اشتباه کنند و پدر مادر چطور بی چون و چرا حرف اون رو بپذیرند
وقتی خشت های خام یک تربیت در خانواده ای اصولی چیده بشه چون فرزند از اعتماد نسبت به خانواده ضرری نکرده و از ابتدا چیدمان تربیتی اون طبق یک معماری صحیح شکل گرفته و یک معماری درست یک نقشه و فونداسیون اساسی نیاز داره
پس طبیعتا در این خانواده ها قوانین و ضوابطی حکم فرماست که یکی از اون ضوابط میتونه تصمیم گیری های منطقی و درست رو نام برد یعنی فرزند در این خانواده ها عموما قبل از هر درخواستی همه جوانب خوب و بد رو بررسی و سپس به خانواده انتقال میده که در این صورت کمتر با ارائه نظرات و خواسته هاش پاسخ منفی در یافت میکنه و چون دربست به والدین اعتماد داره نقطه نظرات اونها رو در تصمیماتش اعمال میکنه
معصومه جان مثال بجا و زیبایی از خاطراتت برامون زدی ممنون
قول میدیم نگیم هنجار شکنی کردی چون ماهم از این شیطنتها کم نداشتیم
زمان شما موبایل بودزمان ما سی دی موزیک هایی که ....
توسط ناظمین و مراقبین زحمت کش مدرسه لو میرفت بعد هم میگفتیم وسایل کمک درسیه
البته نهایتا با ماست مالی مامان هامون به قول شما ختم به خیر میشد ...
خوب اینها خاطرات یا بهتر بگم اعترافات دوران جوونیه دیگهعضوی از شیرازه وجودی هر فردیه
اتفاقا در همین شرایط بسیار ساده و پیش پا افتاده بچه ها میتونند با نقش پر رنگ خانواده ها اعتماد رو در وجودشون شکل بدن البته اینطور استنباط نشه که پدر و مادر با سر پوش گذاشتن رو اشتباهات جلب اعتماد کنند نه شاید بشه گفت همین ریزه کاریها اگر درست رعایت بشه میتونه سد دفاعی خیلی از معضلات بزرگ اجتماعی باشه






من چیکار کردم؟ با گوشی یکی از بچه ها که دربرده بود از گشت، زنگ زدم به مامان گلم گفتم گوشیمو گرفتن پاشو بیا. مامانم اومد پیش ناظم گفت ما امروز میخواستیم از راه مدرسه بیاد مهمونی بهش گفتیم گوشیتو بیار. اون روز ختم بخیر شد ولی مهم این بود من احساس کردم والدینم همیشه پشتم هستن مامانم با این کارا کاری کرد من اتفاقی میوفته خودم میرم بهش میگم... صمیمیت درست کرد. بهم اعتماد کردن منم به اونا اعتماد میکنم. اعتماد و حمایت والدین راه خوبی برای دوستیه.




پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)