دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13

موضوع: اسب من کو!!

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #9
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    4,430
    ارسال تشکر
    5,018
    دریافت تشکر: 13,826
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    Capitan Totti's: جدید40

    پیش فرض پاسخ : اسب من کو!!

    روزی روزگاری در روستای مش کچل خان
    اسبی داشتم بزرگ
    سپید
    سر حال و تیز رو!
    در خانه بنشسته بودم که دیدم غرش وی و تاختن اوی بر خرها و گاوهای طویله آنان را بسیار ترسانده
    تنبلی کردم و به دیدن ادامه ی فوتبال بسنده کردم!
    دیدم اسب صدای خر میدهد!!
    آری اوست که صدای خر می دهد
    شتابان سوی طویله براه افتادم و با خود همی اندیشیدم که ای خدا و ای اله اسبم را بازگردان راه به راه
    در راه خرسی تیز رو!! به من هجوم آورد و من با حرکتی تکاوری خود را وارهاندم

    جلوتر که رفتم دیدم نه او خرس نبود پاندا بود!
    بارش باران بر گونه هایم طراوتی نو افکنده بود
    فریاد و مهیب و رعد برق مرا ترسانده بود و صدای خر مانند اسبم مرا آزرده حال نموده بود
    حال چه کنم
    من اسبم را میخواستم و اوی صدای خر داشت...
    عزمم را جزم کرده بودم که به طویله برسم
    اما شرایط بد جوی و حضور گسترده ی حیوانات وحشی مرا بسیار دلسرد از دیدار با اسب ، خر صدایم کرده بود
    قسمت دوم!!

    به راه خویش ادامه دادم به ناگه غرش ملخی!! مرا بسیار ترساند
    ووووو!
    صدای ملخ بمانند زوزه ی صدها گرگ بود
    او را دیدم و چنان فریاد می کشید که انگار دنیا را بپایان رسیده میدانست
    ازو بگذشتم بارش باران سیلابی ایجاد کرده بود!
    صدای خرمانند اسبم با صدای غرش ابرها و برخورد دانه های باران با مین و صدای حیوانات مرا گیج و مبهوت نموده بود
    گربه سانی بدیدم
    روی دلکش ، موی دیجور
    روی اندر موی ، مستور!!
    مرا حمله نمود و شانس با من برین یار بود که موی روی صورت مانع از آسیب دندان وی به پایم گشت!
    گفتم برو ای گربه سان دیجور و خفته چه میخواهی!!
    موش دانا بر وی گذر کرد و بدو گفت هرآنچه کردی بر خود باد!!
    علت گفته ی موش را از آن دانا جونده پرسیدم
    و جوابی یافتم بس جذاب و شیرین!
    موش مرا گفت کای تیمسار!!
    تا شده ننگ نام نیاکان

    جز به خون شستن این نتوان!!
    و سپس او به نثری روان مرا نصیحت فرمود که این گربه سان موشی بود که بر ما خیانت نمود و اکنون بشکل گربه ای پشم آلود که نمی تواند از هر موجودی گاز!! بگیرد!
    من از موش سپاس گذاردم همی و با وی به مودت و دوستی بدرود گفتم!!
    مرا به داخل طویله نزدیک بود که ناگه سگ وفادار مش حسن چغندر پور مرا تازید و تا جان در بدن داشت پاس نمود
    آنگاه که تارهای صوتی سگ دیگر نای پاس نداشت
    مرا سنگی برداشته و به سوی وی رها نمودم!
    سگ سنگ را بر دهان گرفت و به نزد من آورد
    گویا سگ را بازی گرفته بود!!
    اما هرچه کشم ازین سگ نامرد و دروغ گو می کشم
    او بود که مرا به بازی نشانید و وقت را برای فرار اسب خر شده ام مهیا نمود و خرید و اینجاست که سر من بی کلاه ماند!

    پس از ضرب و شتم سگ مذبور! به سوی طویله رجعت!! نمودم و دیدم خرهایی و گاوهایی و گوسپندانی و بز هایی در آنجایند
    از بز محبوب و شاخ دارم پرسیدم اسب من کو؟؟
    بز که بمانند بز ترسیده بود مرا همی گفت که اسب خر صدای تو به سوی مرزهای سامباندورانتا و جنگل ممنوعه!! شتافت
    بز را گفتم ای بز کثیف بیای که مرا سوار بر خود نموده و به سوی وصل اسب آوری
    بز شاخدار و محبوبم مرا به کولش! پذیرفت و عازم جنگل ممنوعه شدیم!!


    بمنظور تامین بودجه ی تاپیک!
    پیام های بازرگانی!
    هم از پست های بعد پذیرفته میشود!!
    لطفا پیام های تبلیغاتی خود را بما اعلام نمایید!

  2. 3 کاربر از پست مفید Capitan Totti سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •