روزی روزگاری در روستای مش کچل خان
اسبی داشتم بزرگ
سپید
سر حال و تیز رو!
در خانه بنشسته بودم که دیدم غرش وی و تاختن اوی بر خرها و گاوهای طویله آنان را بسیار ترسانده
تنبلی کردم و به دیدن ادامه ی فوتبال بسنده کردم!
دیدم اسب صدای خر میدهد!!
آری اوست که صدای خر می دهد
شتابان سوی طویله براه افتادم و با خود همی اندیشیدم که ای خدا و ای اله اسبم را بازگردان راه به راه
در راه خرسی تیز رو!! به من هجوم آورد و من با حرکتی تکاوری خود را وارهاندم
جلوتر که رفتم دیدم نه او خرس نبود پاندا بود!
بارش باران بر گونه هایم طراوتی نو افکنده بودفریاد و مهیب و رعد برق مرا ترسانده بود و صدای خر مانند اسبم مرا آزرده حال نموده بود
حال چه کنم
من اسبم را میخواستم و اوی صدای خر داشت...
عزمم را جزم کرده بودم که به طویله برسم
اما شرایط بد جوی و حضور گسترده ی حیوانات وحشی مرا بسیار دلسرد از دیدار با اسب ، خر صدایم کرده بود
ادامه در قسمت بعدی!!!
پیش نهادی!! انتقدی ، توهینی! هرچه هست! با روی باز می پذیرم!!


 
            
            
 
            .gif) 
	

 اسب من کو!!
 اسب من کو!!
                 
                    
                    
                    
                         پاسخ با نقل قول
  پاسخ با نقل قول
 
            .gif) 
	
 
                        
 
            .gif) 
	
.gif) ولی یه دفه خرس از کجا درومد بیرون؟؟؟؟
ولی یه دفه خرس از کجا درومد بیرون؟؟؟؟.gif) 
                         نوشته اصلی توسط AaZaAdeh
 نوشته اصلی توسط AaZaAdeh
					

 
                        
 
            
 
			

علاقه مندی ها (Bookmarks)