حاکم ، دو مامور به همراه او برای آوردن عزیز میفرستد . کل احمد به خانهی خالهاش میرود . عزیز بدون اینکه خود را معرفی کند ، ژاندارمها را به خانهاش دعوت میکند . عزیز به آنها ناهار و پول میدهد و ماجرا را تعریف میکند . مامورها هم به حاکم میگویند نگار در حقیقت متعلق به عزیز است .حاکم طالقان ، عزیز و نگار و کل احمد را نزد حاکم الموت که برادر بزرگترش است ، می فرستد . حاکم میگوید هر کس شعر خوبی گفت ، نگار مال اوست . کل احمد شعر مزخرفی میگوید و حاکم عصبانی میشود . عزیز شعر خوبی میگوید و حاکم خوشش میآید . حاکم مهلت دیگری به کل احمد میدهد و از او میخواهد تا نگار را از بینِ چند زنِ پوشیده شده با چادر ، تشخیص دهد . کل احمد سه بار اشتباه تشخیص میدهد و عزیز در مرتبهی اول ، نگار را میشناسد . نگار را به عزیز میدهند و همانجا ، برایشان هفت شبانه روز عروسی میگیرند . کل احمد به کرکبود میرود و خواهر ملا حسن را به زنی میگیرد . عزیز و نگار به آردکان بر می گردند و به خوشی زندگی میکنند . مدت دوری آنها از یکدیگر ، دو سال بوده است .





پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)