« ملکونف روسی» معنی واژه « ماز» را زنبور عسل می دادند که زنبوران روی در ختان عسل می نهند.
«ماز» به زبان مازندرانی به معنی زنبور است ودر حال حاضر نیز زنبورها برای تکثیر، روی شاخه ای جمع می شوند و یا اغلب مشاهده شده است که در داخل شکاف درختان زندگی می کنندو عسل می نهند.
ب: طبرستان (= تبرستان )
واژه طبرستان ماخوذ از واژه های «تپور، تیپور و تپیر » است. مرحوم دکتر محمد معین،نامگذاری تبرستان را نام قوم « تپور » می داند. آنچه مسلم است،واژه تبرستان ، تیپورستان ، پس از ورود اعراب به ایران به « طبرستان » تغییر شکل یافته است. زیرا شیوه خط فارسی این واژه به صورت « تبر» بوده که وسیله ای برای شکستن درخت و هیزم است.
واژه طبرستان در دوری باستان رواج داشته است. چینی ها در نوشته های کهن خود آن را «ت ـ پاس ـ تان » آورده اند. تپورها یکی از قومهای باستانی بودند که در کناره جنوبی دریای مازندران زندگی می کنند، برخی از دانشمندان مشهور و از مردمان بومی مازندران پیش از آمدن آریاییها می دانند که در برابر ایرانیان مهاجر به کوهستانهای بلند این سرزمین پناه بردند و به تدریج تمدن و فرهنگ آریایی و سپس دین « مزدیسنی » را پذیرفتند.
« استرابن» ودیگر خاورشناسان بارها از قوم « تپور» نام برده اند. چنانکه استرابن می گوید:« تپوران میان هیرکانیان و آریانها زندگی می کنند.»
درباره واژه طبرستان در روزگاران باستان مدارکی که دال بر رواج این واژه باشد، در دست نیست. تخستین باری که در نوشته های منسوب به روزگار پیش از اسلام به واژه طبرستان بر می خوریم، در« نامه تنسر » است. چنانکه معروف است ، موبد موبدان اردشیر اول به مان جشسنف( گشنسب شاه )، شاه طبرستان نوشته او را از پادشاهی ساسانیان آگاه کرده است
گشنسب شاه، به راهنمایی تنسر موبد موبدان ، به فرمان اردشیر بابکان اطاعات کرد و اردشیر پادشاهی او را در سرزمین نیاکان وی ابقا کرد و آن را به او بخشید. بنا به نوشته ابن اسفندیار ، گشنسب،پادشاهی را از پدر خود به ارث برده بود و نیاکان وی زمین طبرستان و « پشتخوارگر » را به قهر و غلبه از نایبان اسکندر گرفتند وپادشاهی طبرستان تا زمان قباد ( کواذ)،پسر فیروز و پدر انوشیروان در خاندان گشنسب ( جشنسف) دوام یافت.
موقعیت و محدود جغرافیایی طبرستان و جایگاه تپوریها، دقیقا مشخص نیست، ولی با توجه به شواهد و مدارک می توان حدود و جایگاه آن را مشخص کرد. در مورد جایگاه اصلی تپورها، می توان آسانتر نظر داد زیرا جایگاه اصلی آنان تقریبا ثابت بده است ولی در مورد گسترش یا عدم گسترش قلمرو آنان به صراحت نمی توان نظر داد،زیرا زمانی که دولتی در گذشته مقتدر می شد،قلمرو آن توسعه می یافت و زمانی رو به ضعف می نهاد محدوده آن کمتر می شد. بنابراین به طور دقیق نمی توان قلمرو حکومتی را در گذشته ثابت دانست. برای ترسیم جایگاه اصلی تپوریها ضرور به نظر می رسد تا درباره جایگاههای هیرکانیان ( گرگانیان ) ،پارتها ( اشکانیان ) آماردهاو گله ها سخنی به میان آوریم. می دانیم که هیرکانیان ( گرگانیان ) در محدوده شهرستان گرگان کنونی ، و پارتها در شمال شرقی ایران کنونی ، آماردها در حوزه ای شامل بخشهای آمل،نوشهر،تنکابن.و گله ها در محدوده گیلان امروزی می زیسته اند. از این رو می توان گفت که جایگاه نخستین تپورها، یعنی تپورستان ( تبرستان ) به معنی ویژه در شهرستانهای کنونی بهشهر ، ساری ، چهاردانگه، (ونیز دودانگه،سوادکوه،بندپی شرقی )و زمانی نیز محدوده طبرستان از گرگان تا دیلمیان بوده است.
«بار تولد » با توجه به سکه هایی که از دوره ساسانیان و اوایل ورود به اعراب به ایران حدود سده های اول و دوم هجری به دست آمده ، نام «تپورستان» به خط پهلوی بر آنها بوده است، به این نتیجه رسیده اند که طبرستان ، معرب تپورستان ( تاپورستان ) بوده است.
«ابن فقیه»،جغرافی دان قرن سوم هجری، در مورد نامگذاری طبرستان دو عقیده ارائه داده است: نخست:وجود درختان فراوان در این ناحیه ،موجب شد که مهاجران گیلانی، به هنگام ورود به این منطثه درختان را با « تبرها » بریده، آبادش کردند، از این رو آنجا را به نام « تبر ها» طبرستان نامیدند.
دوم: آنکه در زمان سلطنت خسرو ( انوشیروان ) زندانیان بیشماری بودند که وی مایل به کشتن آنها نبود، از اینرو آنها را در کوههای طبرستان که خالی از سکنه بودند، جای داد و پس از یک سال که انها را زمنده و خواستار «تبرها » دریافت،تبرهایی نیز به نزد آنها فرستاد تا درختان را براندازند و بنا سازند. در سال بعد آنها را طالب « زنان » یافت وفرمود زنان اسیری از کشورهای دیگر زندانی بودند به نزد آنها بفرستند و در نتیجه مردم طبرستان زاد وولد یافته و کلمه «تبرزنان» را تعریب کرده،طبرستان نامیده اند که به معنی تبرهاو زنان می باشد.
صاحب کتاب تقویم البلدان طبرستان را « ناحیه طبر » دانسته و می گوید:« ار آن روی طبرستان نامیدنش که طبر به زبان فارسی آلتی که آن را به عربی « فاس »(= تبر ) درختان پیش روی خود را قطع کنند و « استان» به زبان فارسی « ناحیه » باشد.
ابن فقیه و ابو الفدا ، دو جغرافی دان قدیم ، واژه « طبر » را معرب « تبر» به معنی وسیله ای برای بریدن درختان ذکر کرده اند ولی محققان جدید، عموما طبرستان را همان «تپورستان » یعنی محل زندگی بومیان تپوری می دانند.
در لغتنامه دهخدا « تحت عنوان کلمه طبرستان، چنین آمده است: طبرستان ( ط ب ر ) کلمه ای است مرکب از طبر ـ ستان ( مزید و موخر مکان ) و در لغت به معنی به مکان طبر ( تپور) ها که قومی قدیمی و ساکن آن ناحیه بوده اند، می باشد.
«لسترنج» مورخ وجغرافی دان قرن ۱۹ م. کلمه « طبر » را در زبان بومی ، به معنی کوه و طبرستان را ناحیه کوهستانی دانسته است.
« ابن حوقل » در قرن چهارم هجری درباره طبرستان چنینی می نویسد:
« در همه نواحی طبرستان ابریشم به دست می آید که به همه ها می فرستند... مردم طبرستان پر مو،پیوسته ابرو ودرای سرعت تکلم هستند... طلای آنجای بی مانند است چنانکه در جامه های زربفت طلای آن باقی می ماند و از این جهت مشهور است».
« حسن پیرنیا »و «سعید نفیسی» ، نیز طبرستان را ولایت تپوریها یا تپورستان ذکر کرده اند. استنباط از جمع بندی نظرهای ارائه شده درباره واژه های مازندران وطبرستان.
با توجه به آنچه که درباره واژه های مازندران و طبرستان گفته شده است می توان نتایج زیر را بدست آورد:
1ـ نظر مححقان متقدم:
می توان دریافت که محققان متقدم،بیشتر برداشتهای شخصی و گفته های رایج میان مردم را ملاک قرار دادند و بر این اساس از آنجا که تشابه بسیاری میان کلمه « تبر » فارسی و بخش اول کلمه طبرستان « طبر » وجود دارد، همچنین به دلیل اینکه نواحی ساحلی دریای مازندران عموما جنگلی بوده و « تبر » نیز وسیله ای ست برای استفاده این منطقه، لذا نتیجه گرفته اند که طبرستان ماخوز از کلمه « طبر » فارسی است.
2ـ نظر محققان متاخر:
با توجه به مستندات و مدارک تاریخی که ارائه می دهد می توان پذیرفت که نظرات ارائه شده ، از اعتبار بیشتری برخوردار است. همان طور که گفته شد، براساس آخرین تحقیقاتی که در این مورد صورت گرفته، طبرستان معرب تپورستان ،محل سکونت قوم « تپور» یوده است.
کشف سکه هایی از دوره ساسانی و اوایل نفوذ اسلام که برروی آنها نام « تپورستان » نقش بسته ، این نظر را قوت می بخشد.
3ـ کاربرد واژه مازندران به جای طبرستان:
در بعد ازظهر اسلام و به ویژه ، حدود قرن هفتم هجری که در بدو امر ذهن را به این قضاوت شتابزده می کشاند که مازندران نام جدید برای این سرزمین است، ولی مروری بر « اوستا » و مشاهده این واقعیت که در این کتاب از« دیوان مازندران » ذکری به میان آمده است،ذهن را متوجه بطلان نظر نخست می کند. همچنان که در « آبان یشت » در ذکر درخواست « هوشنگ » شاهزاده ایرانی از« زرتشت » برای غلبه بر « دیوان مازندران » وسایر « دروغ پرستان » و « جاودان » آمده است.
در « اوستا مینوی آیین زرتشت » درباره بر انداختن دو سوم از دیوان مازندران توسط « هوشنگ پیشدادی » آمده است:{ « فر » ی } که دیو زمانی از آن « هوشنگ پیشدادی » بود چنانکه در هفت کشور پادشاهی کرد و، مردمان و دیوان و جاودان ، پریان و دروغ پرستان ورنه را برانداخت.
نویسنده: نوری،نظام الدین
نشریه: زبان و ادبیات » دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » پاییز 1386 - شماره 183 (علمی-پژوهشی)
علاقه مندی ها (Bookmarks)