دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4

موضوع: روجا، سروش بیدارباش نیما

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #2
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : روجا، سروش بیدارباش نیما

    استفاده از برخی واژگان، دلیلی بر تسلط نیما به تاریخ ایران و مازندران می باشد و او بی اطاعت کورکورانه از گذشته، به نقد تاریخ و دفاع از سرزمین خود برمی خیزد. نیما از جنگاوری قوم خود می نویسد که: «كارد را در زيرِ دامان خود نگاه مي دارم و مي گويم: قوم من اينطور بوده اند». (21)
    نیما برای مجموعه ی شعر تبری خود، نام روجا را برمی گزیند. نامی که در زندگی نیما از دو جایگاه برخوردار است. شاید پیش از آنکه نیما نام ستاره ی روجا را شنیده باشد، گاو خودشان را که روجا نام داشت، نوازش می کرد. از نکات جالب توجه اینکه معمولاَ در نامگذاری حیوانات از اسامی متداول و یا نام رنگ پوست حیوانات و رنگ های متفاوت دست، پا و یا پیشانی، برای نامگذاری استفاده می شود ولی اطلاق نام روجا بر روی گاو خانگی، نشان دهنده آگاهی، وسعت نظر و یا اعتقاد به نقش ستارگان در سرنوشت حیوانات میان این خانواده ی نژاده می باشد. ستاره ی سرخ روجا در فرهنگ مردم مازندران، نشانه ی فرورفتن شب و بیداری خورشید است. ستاره ای که نوید صبح روشن است و نیما از ستاره ی روجا، سمبلی برای نزدیکی صبح بیداری مردمان می سازد و بر شب می تازد. نیما به عنوان متفکری برجسته که کارساز شیوه ی جدید بیان و اندیشه در سرزمین ماست، با سوداندوزی از بافت اقلیمی - تاریخی مازندران، موجد بازسازی و بازآفرینی اسطوره هایی شد تا راز جاودانه زیستن را بگشاید.
    اسطوره را در تداول عام به معنی روایت افسانه ای انگاشته اند که امکان راستی یا دروغ را دربر می گیرد. علاوه بر کنکاش در صحت تاریخی ی داستان و یا مفهومی که برای اهل باور مطرح است، حضور اسطوره ها در دین، نقش حکایت را در آن کمرنگ می کند. انسان بر آن است تا در آیین خود، شناختش را از خویشتن، طبیعت و محیط زندگانی بیان دارد و بر این پایه، طرحی که جامعه بر آن استوار است، اعتبار نهایی خود را از طریق تصورات اساطیری بدست می آورد. كسي چه مي داند كه آغاز حكومت اسطوره بر جهان، در كدامين زمان و مكان به وقوع پيوسته است و اين نياز و تمكين، ناشي از كدامين شرايط نامعمول بوده است. اما مي توان رد پاي خسته ي آن را در بسياري از آثار و نشانه هاي برجاي مانده يافت كه در تولدي ديگر، بيدار مي شوند و آرامش را در پسِ پشتِ خود زايش مي كنند. اسطوره در جهان كهن، بيانگر اعتقاد و انديشه اي ست كه با تعقل ابتدايي به نگاهي ايزدي و تقدسي وراي واقعيت، پيوند مي يابد و علاوه بر ارتباط مردم شناسانه، بر ناخودآگاه جمعي و كهن الگوها (آركي تايپ) موثر خواهد بود. به ديگر زبان مي توان گفت كه اسطوره، رمزگشاي پيچيدگيِ هستي و پاسخي به نيازهاي روحي و رواني بشر محسوب مي شود. انسان بر آن است تا در آيين خود، شناختش را از خويشتن، طبيعت و محيط زندگاني بيان دارد و بر اين پايه، طرحي كه جامعه بر آن استوار است، اعتبار نهايي خود را از طريق تصورات اساطيري بدست مي آورد. در مكتب روانشناسي، يونگ و شاگردانش، اساطير را براي درمان روان نژندي ها بكار برده و تعريفي جامع از اسطوره عرضه نموده اند. يونگ، اسطوره را ناشي از تجربه هاي دروني انسان ها مي داند و وجه اشتراك انديشه هاي انساني در اساطير ملل را كهن الگوهاي ناخودآگاه مي نامد.
    اسطوره مانند شعر به عنوان زايش انديشه هاي انسان، محصول دغدغه هايي است كه بشر را از آغاز، در صف شكنيِ آنچه بايد و نيست، به تحرك وا مي دارد. اين تحرك در زبان متعالي شاعر به ياوري اساطير در جستجوي شناخت و بازيافت عدالت، آزادي، عشق و حقيقت كه اساطيرالاولين بشريت اند، به مكاشفه اي ابدي منجر مي شود. نمادهاي اساطيري با زبان استعاره، پيوندي عميق دارد كه به تعريف ژرف تري منجر مي شود و با كشف آن رمز مي توان به واقعيت اثر پي برد. اسطوره هاي موجود در سرزمين ما فراوان است و به تناسب رشد و شرايط اجتماعي، داراي تحركاتي خاص مي باشند.
    نیما در مجموعه ی تبری روجا در این چشم انداز، اسطوره هایی را بازآفرینی می کند.
    1- (اسطوره ی دینی)- نیما در برابر آیین زرتشت از دیو به عنوان نامداری بزرگ سخن ساز می کند و آیین کهن این سرزمین را معرفی می نماید. خدایی که دشمنی زرتشت او را همطراز اهریمن معرفی کرد و شمال را در نفرین خود غرقه ساخت. در این جنگِ میان خدایان بود که ادعیه ی وندیداد، سرودی شد تا هر پذیرنده ی آیین جدید، قانون ضد دیو را در مناجات خود زمزمه کند تا روحش به شر گرایش نکند. اسطوره ی ديو را بايد به عنوان كهن ترين نماد دينيِ جهان ناميد كه در گذر زمان استحاله شد. ديو به عنوان مظهر دين باستاني در نزد نژاد هند و اروپايي، از خدايان مورد تقدّس بوده و در زبان سانسكريت به معني خدا بكار مي رود. اصل واژه ي دي به معناي نور و پرتو است. واژه ي ديو از ريشه ي زبان سانسكريت deva دوا مي باشد كه در پهلوي diva ـ در يوناني Deus-zeus ـ در زبان لاتيني divus – divine ـ در زبان ايسلندي كهن tivar ـ در ايرلندي كهن dia و در زبان فرانسوي dieu شده است. Dyauh كه با ديو از يك ريشه است به معناي آسمان رخشان و در وداها، ايزد آسمان است. (22)
    در فارسي دري اين واژه به نام ديو آمده كه به عنوان موجودي مخوف و خطرناك معرفي شده است. ديو را كنايه از مردم پهلوان، دلير و شجاع دانسته اند و در تعريفي ديگر نوعي از پارچه پشمينه ي بسيار درشت است كه در روزهاي جنگ بر تن كنند. در نزد هندوان، ديواندر بزرگترينِ پروردگاران بود و امروزه به خداي اعظم خود، مهادو مي گويند. در آيين مهر، خداي آرامش، ديوسئورو و ديو ناونگنهئي ثيه، پروردگار شادي نام داشت. ديو تئوروي، پروردگار نعمت ـ ديوزئيريچ، پروردگار آب ـ ديو آئشم، پروردگار سروش ـ ديودريوي، پروردگار بينوايان و ديو پئتيش، پروردگار كار و كوشش بودند. (23) اين هفت ديو در آيين مهري، بسيار مقدس بوده و مي دانيم كه امشاسپندان از مظاهر نيكوكاري در آيين مهر بشمار مي آيد. عدد هفت از اعداد مقدس در اين آيين است و آتش نماينده و فروغ ايزدي مهر بوده است. گاو هم به زمين آريا بركت بخشيده و موجب حيات و زندگي اين مردمان را فراهم مي آورد. قرباني كردن گاو براي انجام مراسم ميهمانيِ مهر در ميان مهردينان لازم و ضروري بود. هرچند در اين باره بعدها اختلافاتي در ميان پيشوايان مهردينان به وجود آمد كه گروهي قرباني كردن گاو را جايز نمي شمردند و گروهي به قرباني كردن گاو براي رفاه و آسايش ساكنان معتقد شدند. آخرين نشانه هاي اين آيين را بايد در حفاري هاي اخير منطقه ي باستاني گوهرتپه در بهشهر يافت كه با كشف پيكره ي گاوهايي كه با مهارت پخته شده است، نشانه هايي در اثبات اين تقدس و حرمت گذاري محسوب مي شود.
    ديوان در دي پورستان ساكن بودند كه امروزه مازندران ناميده مي شود. عدم تمكين مردم مازندران به آيين زرتشت و مقاومت در برابر دين جديد موجب شد كه ديوان مورد لعن و نفرين قرار گيرند. كتاب ونديداد كه در اصل، وي دو دات نام دارد به معناي قانون ضد ديو و لعن مردم اين ناحيه است. ونديداد نشانه اي از نفرت آيين زرتشتي به مردمان شمال است كه دعوتش را نپذيرفتند و با آنكه بعدها مردم اين ناحيه به آيين زرتشت گرويدند، هنوز اين خطه را به ديو سفيد منسوب مي دارند. بر اساس آن مقاومت، هنوز زرتشتيان، خانه هاي خود را رو به شمال نمي سازند و بر مردگان خود مراقبند تا سر را رو به سوي شمال نگردانند تا ديوان بر روح او سيطره نيابند.
    ديوان مازندران مردماني ماهر و باسواد بودند كه در شاهنامه ي فردوسي داراي نشانه هايي مي باشد. آنها نيرويي داشتند كه مي توانسته اند جهان را ويران كنند و بر ابر و باد فرمان مي رانده اند. ديوان با معماري و استفاده از سنگ و ساخت دژ و گرمابه آشنا بوده و به دانش هندسه آگاهي داشتند.
    به سنگ و به گچ ديو، ديوار كرد / نخست از برش، هندسي كار كرد
    چـــو گرمابه و كـــاخ هاي بلند / چـو ايوان كه باشـد پناه از گزند
    نامگذاري ديوار تاييدي بر مهارت ديوان در اين فن است. بزرگترين هنر و دانش ديوان، اختراع خط مي باشد. (24) در سنگ نبشته هاي داريوش، دي پي همان خط است و واژه ي دبير، دبيرستان، ديباچه و ديوان از ريشه ي دي پي گرفته شده است. در زبان اوستايي به خط، ديباي گفته اند و آن چيزي است كه بر آن خط نقش شده باشد. نوشتن بر ابريشم در پيش از حكومت هخامنشيان معمول بود و پرورش كرم ابريشم نيز تنها در تبرستان رواج داشت. بزرگانِ دوها، خود را ديوسالار مي ناميدند و امروزه نيز گروهي با نام قبیله ای ديوسالار در منطقه ي نور و كجور زندگي مي كنند.
    *- دینِ مُغی هرچه بزرگ دینُ / خیال نی یِ کو وی به خواب اینُ
    اینِ تی وَر وُرِ دُدار پینُ / مُغی دِرو دِرو بدیو دینُ
    کوه تیر یا قله ی البرز در وسط زمین قرار دارد و بر این باور اسطوره ای، دیو خدای جهان است. بزرگانی که در این سرزمین فرمانروایی می کردند و به علوم و هنر سیطره داشتند.
    *- اِسپیدِ دِو گُنی کی وِی تی جَد ووُ / پارین دَکاشتِ فِک گُنی وِ قَد ووُ
    هزارِ وِی اَتا نَوِ نَه سَد ووُ / وِ زَرتُشِ گَپِ وِ بوُتُ سَد ووُ
    *- دیوِ سُخن مِی جا نَپُرس درازُ / هر چی بوُاِم می سخنِ آغازُ
    اَنی گُمُ کوُ توُ گُنی هَرازُ اَنی خوُمُ کوُ پِندارنی آوازُ
    در این نگاه است که دیو سمبل قدرت، آگاهی و راستی ست و زرتشت در آنسوی انگاره ها جای می گیرد.
    *- گوُیِ کَلِه اَمی دیوِ کِلا ووُ / وی خام وُنِ خینی، خارَک قبا ووُ
    زنگ داشتُ دیو کوُ وِی بزرگ و شا ووُ / وِ دَسِ گُرز سنگِ آسیا ووُ
    حتی رستم سیستان که کسی را یارای برابری و جنگاوری با او نیست در این نبرد افسانه ای، راه پیروزی را بر طریق حیلت فراچنگ می آورد.
    *- مازِروُنِ دیو اَتا گَتِ نوُم هَسُ / رِستِم به حیله دیوِ دَسِ دَوِسُ
    دیوِ خوندون آفِتاب پَرَسُ / زرتُش به کینه بد بِوِی دَوِسُ
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  2. 2 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •