* میتوان گفت روبرت مسلمان بود
علیرضا رضاییپور که از 30 سال گذشته با شهید «روبرت اودیسیان» دوستی دارد، میگوید: روبرت فوقالعاده خوشفکر و خوشبین بود، به مرگ فکر نمیکرد. بیشتر دوست داشت شاد زندگی کند؛ اطرافیانش را شاد ببیند؛ گلهمندی از روزگار نداشت؛ هیچ وقت نخواست از طریق جانبازیاش خودش را مطرح کند؛ بیمار بود اما سعی میکرد نشان ندهد بیمار است اما وقتی فشارهای عصبی بر او تحمیل میشد، او را از پای درمیآورد.
او برای وطنش جنگیده بود و او از کسی توقع نداشت. چون با مسلمانها زیاد ارتباط داشت، میتوان گفت مسلمان بود؛ با من راحت برخورد میکرد.
تعصبی روی مسأله مسیحی یا مسلمان بودن نداشت، به هر دو دین احترام میگذاشت. گاهی اوقات که گذرمان به امامزاده یا مسجد میافتاد، با ما میآمد و خیلی احترام میگذاشت.
بعد از شدت گرفتن بیماریاش خواهرم در شهرستان سمنان نذر کرده بود که اگر حال روبرت خوب شود، برای هدیه به مسجد قوری یا استکان بگیرد، وقتی این موضوع را روبرت گفتم خیلی خوشحال شد و گفت: «حتماً این کار را خواهم کرد و برای زیارت محل دعا هم خواهم رفت».
روبرت امیدوار بود که حالش خوب شود؛ 4 مرداد وقتی گزارش پزشکی روبرت را دیدم احساس کردم دیگر خوب نمیشود. کبد، کلیه، رودهها و خونش دچار مشکل شده بود که دیگر امید نداشتم به زنده ماندنش. تا اینکه خبر شهادتش را به ما دادند و متأسفانه در ایامی که روبرت در بیمارستان و حتی در مراسم خاکسپاریاش بنیاد شهید و خلیفهگری (مسئولین دفاع از حقوق ارامنه در ایران) کوتاهی کردند.
او برای مادرش احترام فوقالعادهای قائل بود و این اواخر نگران مادرش بود و میگفت: «بعد از من او را تنها نگذارید».
گفتوگو از عالم ملکی
علاقه مندی ها (Bookmarks)