* آخرین هدیهای که شما برای روبرت گرفتید، چه بود؟
امسال برای آخرین بار برایش در اردیبهشت ماه جشن تولد گرفتم؛ هدیه من همان کیک تولد بود با یک عدد شمع. به او گفتم: «تو الان یک ساله شدی، برایت یک عدد شمع گرفتم» که میخندید.
![]()
آخرین جشن تولد روبرت اودیسیان
* آخرین جملهای که از روبرت شنیدید، چه بود؟
آخرین جمله روبرت این بود که «من برای تو هیچ کاری نکردم». بعد از آن چند روز آخر که پسرم در بیمارستان بود، من شب تا صبح در کنارش بودم؛ دستش را روی دست من گذاشته بود و یه دلیل وجود دستگاهی که از دهانش به داخل مری وصل بود، او نمیتوانست صحبت کند.
* موقع شهادت روبرت شما هم در بیمارستان بودید؟
غروب رفتم به دیدنش در بیمارستان ساسان. با او حرف میزدم او صحبتهایم را میفهمید اما نمیتوانست حرف بزند؛ تا اینکه نیمه شب هفتم مرداد ماه در بیمارستان به شهادت رسید
* چند واژه را مطرح میکنم، کوتاه پیرامون آن توضیح بفرمایید.
جانباز: از آنها چی بگویم! همیشه آرزو دارم سالم باشند و سالم زندگی کنند؛ آنها راضیاند که زندهاند.
شهادت: افتخاری است که نصیب خوبان میشود.
ایثار و گذشت: خیلی خوب است. اگر درون ما خوب باشد، میتوانیم گذشت داشته باشیم.
مادر: فدایی فرزند.
ایران: سرزمین پرافتخار من. خوشحالم که پسرم در راه ایران و سرزمین شهید شد.
دفاع مقدس: وقتی جنگی رخ میدهد همه باید تلاش کنند. جنگ ما که با تمام جنگهای دنیا فرق میکرد، جنگ ما مقدس بود.
شهدا: افتخار ما هستند.
عاشورا: در ماه محرم با همسایهها در مراسمها شرکت میکنیم. روز عاشورا همیشه خوب و دوستداشتنی است. یکی از دوستان مسلمانم همیشه مراسم میگیرد و من به منزلشان میروم.
روبرت: احساس میکردم بعد از شهادت او زنده نمیمانم، اما خداوند کمک کرد.
* وضعیت امرار و معاش شما چطور است؟
بعد از فوت همسرم از 12 سال گذشته از گنبد به تهران آمدم؛ درآمدم از حقوق بازنشستگی همسرم و حقوق جانبازی پسرم است؛ به دلیل گرانی اجاره منزل در تهران، حدود 5 سال است که در مهرشهر مستأجر هستم؛ صاحبخانهام زن خوبی است و فقط 100 هزار تومان اجاره میگیرد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)