دلمان که میگیرد
تاوان لحظاتی است که دل بستیم...
دلمان که میگیرد
تاوان لحظاتی است که دل بستیم...
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
این روز ها عده ای یه جوری زیر آبی میرن که دلت میخواد بهشون بگی:
من نگاه نمیکنم بیا بالا یه نفسی بکش لااقل خفه نشی
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
- یه لیوان از تو اون کابینته بردار !
+ خب ..
- پرتش کن زمین !
+ خب ..
- شکست ؟
+ آره !
- حالا ازش عذرخواهی کن
+ ببخشید لیوان . منظوری نداشتم !!
- دوباره درست شد ؟
+ نه... !
- متوجه شدی . . . ؟؟؟!!!
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیاری برو آن جا که بود چشمی گوشی با کس برو آن جا که تورا منتظر اند در دل من همه کورند و کرند
ویرایش توسط maziyar787 : 4th August 2013 در ساعت 11:24 PM
چشمه ها به این هوا چشمه شدن که تو قلبشون به بارون برسن آدما آدم به دنیا اومدن که یک روز به آرزوشون برسن
کافیه اون یاری که خیلی قبولش داری شروع کنه به عهد و پیمان شکنی
/دیگه یواش یواش ترک برمیداره همه چی/
//قلب میشکنه//
//بغض میشکنه//
//کمر میشکنه//
//استخون میشکنه//
حتی خاطره ها، آبنباتها...
ولی... ولی یه چیزی پابرجا میمونه
"سکوت"
سکوت لب ها نمیشکنه
//گاهی آهی از سطح لب ها عبور میکنه و به فریاد تبدیل نمیشه//
//عبور میکنه و لب ها هم ترک برمیداره، آره عزیز، لب ها هم میشکنه//
///کافیه اونی که قبولش داری شروع کنه به عهد و پیمان شکنی///
ویرایش توسط elham_fafa : 4th August 2013 در ساعت 08:52 PM
تــو نیستــــــــی
و مـَن بی تـو
یک بغـــل
اِحساس پَریشــآن دارم ...
تو بخــــواه تا به سویتـــ ز هـوا سبکــــ ـتر آیـــم ...
و من !!
در این خواهـش بـی پایان
بودنتــ ـــــــ را
خیال می بافــــــم...!!
تو بخــــواه تا به سویتـــ ز هـوا سبکــــ ـتر آیـــم ...
اینجــآ کسـی نیست ...
من مانده اَم و
رد انگشتانتـــــــــــــ
بر پیکــرِ رویاهــام ...
!
تو بخــــواه تا به سویتـــ ز هـوا سبکــــ ـتر آیـــم ...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)