آدم دَرِکو فِسُنِ، ایشِن، خورنُ / بوئی وُر کو وی چیُ وی کورنُ
آدم دَرِ کو وی، دُدار فِسُرنُ / کم خورنُ وی، خو نارنِ، رنج اُرنُ
آدمی هست که می خوابد و می نگرد و می خورد / به او بگویی که چیست؟چه می خواهد
آدمی هست که دائم می افسرد ( افسرده است) / کم می خورد و خواب ندارد و رنج می آورد
*********************************************
آدم دَرِکو وی، هَلِمِ مولُ / انگیس شمار،دُدار شِمُرنُ پولُ
وِ دیم اَتی بیاردِخیز غولُ / آدم دَرِ دُریو، وِ فکرِ جولُ
آدمی هست که جانور توی آب است / با انگشت دائم پولش را می شمارد
صورتش انگار غول بادآورده است / آدمی هست که (عمق) دریا ژرفای فکر اوست
*********************************************
مازرون ِ دیو، امّا گَتِ نوم هَسِّ / رستم به حیله دیوِ دَس دَوَسِّ
دیوِ خوندون اَفتاب پِرِسُ / زرتش به کینه بد بَوی دَوَسِّ
اما دیو مازندران بزرگ نام است / رستم به حیله دست دیو را بست
خاندان دیو آفتاب پرستند (بودند) / زرتشت به کینه بد بدیشان بست
"روجا" مجموعه اشعار طبری نیما





پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)