دوست آشنا
او همیشه آغوشش باز است، نگفته تو را میخواند
اگر هیچکس نیست، خدا که هست . . . یادت باشد
خداوند امید شجاعان است ، نه بهانه ی ترسوها . . .
با او حرف بزن
خدای من
نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی
میان این دو گمم
هم خود را و هم تو را آزار میدهم
هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی
و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی
آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “هیچ” یعنی “پوچ”
خدایا هیچ وقت رهـــایم نکن
ویرایش توسط ghalbeyakhi : 2nd August 2013 در ساعت 01:15 AM
مرگ از زندگی پرسید:چرا من تلخم و تو حقیقت؟!
زندگی در جواب گفت :چون من دروغم و تو حقیقت!!
نقاش نیستم ، ولی دلم برایت پر می کشد !
سید علی لب تر کند , جان را فدایش میکنم!
ممکن است شاهزاده ام را پیدا کنم اما پدرم همیشه پادشاه من خواهد ماند!
سید علی لب تر کند , جان را فدایش میکنم!
بعضیا تو زندگیت نقش دیوارو بازی میکنن
نه دوست داری خرابشون کنی ؛ نه میتونی بهشون تکیه بدی … !!!
سید علی لب تر کند , جان را فدایش میکنم!
به یک نفر مسلط به زبان آدمیزاد برای رفع پاره ای دلتنگیها نیازمندیم !
سید علی لب تر کند , جان را فدایش میکنم!
نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد !
امشب تمامشان را بسوزان شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی !
سید علی لب تر کند , جان را فدایش میکنم!
چشم هایم را به بیمارستان می برم.. نمی دانم چه مرگشان شده!
هر شب در خواب جایشان را خیس می کنند…!
سید علی لب تر کند , جان را فدایش میکنم!
طلا باش…
تا اگه روزگار آب ات کرد,
روز به روز طرح های زیباتری از تو ساخته شود
سنگ نباش…تا اگر زمانه خرد ات کرد,تیپا خوردهء هر بی سر و پایی بشوی..!!!
سید علی لب تر کند , جان را فدایش میکنم!
شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیر.
شخصیت من چیزیه که من هستم،
اما برخورد من بستگی داره به اینکه ” تو ” کی باشی…
سید علی لب تر کند , جان را فدایش میکنم!
مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود ، تابلویی بر ویرانه خانه و مغازه اش آویخت
که روی آن نوشته بود : مغازه ام سوخت ! اما ایمانم نسوخته است !فردا شروع به کار خواهم کرد !اگر در عشق شکست خوردید ان اخر دنیا نیست
سید علی لب تر کند , جان را فدایش میکنم!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)