دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 2961

موضوع: دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #11
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    4,430
    ارسال تشکر
    5,018
    دریافت تشکر: 13,826
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    Capitan Totti's: جدید40

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    امروز روز خیلی عجیبی بود
    صبح فرماندم منو چند کیلومتر دوئوند و تنبیه ام کرد
    از تشنگی داشتم تلف میشدم ولی روزه رو نگه داشتم
    امروز یکی از بهترین روزای عمرم بود
    بالاخره چیزیو که همیشه آرزوشو داشتم و برام یه رویا بود
    تقریبا بدست اوردم
    موفقیتی که امروز بدست آوردم در حد تصرف کشورهای منطقه برام لذت داشت
    یکی دو ساعت پیش مادرم گفت بیا منو تا مسجد همراهی کن
    خب تا مسجد رفتیم و برگشتنی گفتم برم عابر بانک
    دیدم یکی از دوستان دوران دبیرستان با یه ریش بزی تو صفه
    یادم اومد یادم اومد
    مهدی رشتی تویی؟
    گفت رشتی نه! شمالی و اونم به من گفت درازیچ!!(لقبی که یکی از معلما بهم داده بود! یکی از مربی های لیگ برتر فوتبال تو سال دوم دبیرستان یادمه اسمش درازیچ بود! معلم هم اسم منو گذاشت درازیچ!)
    گفتم چه فرقی میکنه پسر!
    باهاش روبوسی کردم و گفتم چه میکنی
    گفت هیچی!
    دیدم یه دختر خانوم کنارشه
    گفتم مهتی رشتی این کیه
    گفت پانتونمه!
    گفتم ها!
    گفت پانتون(البته راستش پانتون نبود یه چیزی شبیه پانتون بود! نمیدونم چی)
    گفتم بابا پانتون!! حالا پانتون یعنی چی
    گفت یعنی شریک!
    زدم زیر خنده گفتم بگو زن! پنتونو از کجا آوردی!
    گفت نه بابا!! جون به جونت کنن همون علی اکبر دبیرستانی...
    بعدش خدافظی کردیم و اومدم طرف خونه
    یکی دیگه از دوستان دبیرستانم رو دیدم
    آره آره اسمش یاشار بود
    بعد سالها دیدمش....
    اومدم خونه
    عموم یه نسخه بهم داد گفت ببینم میتونی کماندویی اینو بیاری
    رفتم داروخونه ی شبانه روزی
    واقعا عجیبه
    بازم یکی از دوستای دبیرستانمو دیدم
    تو دبیرستان انقد سیگار میاورد پادگان اسمشو گذاشته بودم تنباکو!!
    تنباکو مسئول نسخه پیچی داروخونه بود!!
    یه لباسی پوشیده بود که هرکی ندونه فکر میکنه پروفسور سمیعیه!!
    با تنباکو روبوسی کردم
    و داروها رو گرفتم
    اومدم خونه و دیدم یکی از دوستای قدیمی ام زنگ زده
    و من نبودم
    بهش زنگ زدم
    گفت بدبخت شدم
    گفتم ها
    گفت....
    ازین بابت واقعا ناراحت شدم

  2. 12 کاربر از پست مفید Capitan Totti سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 29th November 2014, 09:41 PM
  2. خبر: برنامه‌هاي حمايت از دانش‌آموزان نخبه اجرا مي‌شود
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار عمومی نخبگان
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 4th January 2013, 11:24 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th November 2011, 08:42 AM
  4. مقاله: راهبردهاي آموزشي اشاعة مديريت دانش
    توسط MR_Jentelman در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 22nd February 2010, 10:16 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th January 2010, 07:28 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •