دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: اولین کار مجاز بروبکس در رستوران!

  1. #1
    یار قدیمی
    نوشته ها
    5,480
    ارسال تشکر
    7,998
    دریافت تشکر: 20,776
    قدرت امتیاز دهی
    79813
    Array
    Sa.n's: لبخند

    پیش فرض اولین کار مجاز بروبکس در رستوران!





    بروبکس یکی از جالب‌ترین رستوران‌های تهران را افتتاح کرده‌اند. ماجرای راه‌اندازی این کسب وکار، همراه با مشخصات و نشانی رستوران را در گفت‌وگوی زندگی ایده‌آل بخوانيد.



    مجله زندگی ایده آل: ائتلاف هم ائتلاف‌های قدیم! دست یاری را به سوی هم دراز می‌کردند، به گرمی می‌فشردند و رها نمی‌کردند! آن هم از بدو تولد! می‌گویید نه؟ نگاهی به آنها بیندازید که از بدو تولد کنار هم بوده‌اند، مانده‌اند و آثار جالبي با هم ارائه کرده‌اند. به بهانه ائتلاف پایدارشان، سراغ‌شان رفتیم و از همه چیز حرف زدیم. قرار ما در «برگرلند» بود. رستورانی جمع و جور با برگرهای خوشمزه که چند ماهی است راه افتاده و اولین فعالیت مجاز 3 تا گل پسرمان با هم محسوب می‌شود. خشایار، با تند تند حرف زدن و نمکی خندیدن، حسابی سر حال‌مان آورد. حمید با خنده‌هاي دلنشینش، بمب آرامش بود و کیوان، آنقدر مظلومیت از خودش نشان داد که فکر می‌کردی، نمی‌خواهد حرف بزند. غافل از اینکه بی‌خیالی‌اش، شهره عام و خاص است! در نهایت و با کلی حرف زدن، ما نفهميديم اینها یک روح هستند در 3 بدن یا ائتلاف‌شان بعد از این همه سال تبدیل به «جناح» شده است! جناحی در حمایت از امیدواری و مثبت‌اندیشی! یکی، دو ساعت را پشت میزهای چوبی «برگرلند» بين مشتری‌های زیاد این برگرفروشی، با بروبکس سر و کله زدیم و جای‌تان خالی، حسابی خندیدیم. پسرها لطف داشتند و وقت‌شان را برای ما خالی کردند تا خوش بگذرد و حرف بزنیم و نتیجه‌اش را بگذاریم پیش چشم شما. امیدواریم چشم‌تان را بگیرد.



    برگرهای خوشمزه کیوان خودمان

    چه شد که شما 3 نفر سر از یک فست‌فود درآوردید؟ اصلا چطوری 3 نفر شما با هم به نتیجه می‌رسید که یک کاری بکنید و آن را به ثمر می‌نشانید؟


    حمید: معمولا یکی از ما 3 نفر، ایده‌ای به ذهنش می‌رسد. ایده‌اش را با بقیه مطرح می‌کند و بقیه هم سعی می‌کنند آن را کامل کنند. با هم پیش می‌رویم تا در نهایت به کاری که می‌خواهیم برسیم.

    خشایار: البته ایده اولیه یک برگرفروشی خاص و ویژه، از کیوان بود. یعنی این کار را او پیشنهاد داد و ما هم استقبال کردیم.

    کیوان: من خیلی برگربازم! هر جای دنیا هم که می‌روم، دنبال برگر می‌گردم و می‌خورم. خیلی برگر دوست دارم. دقیقا به دلیل این علاقه‌ام، درباره این غذا تحقیق کردم و متوجه شدم آن چیزی که ما اینجا به عنوان برگر می‌خوریم، در اصل برگر نیست! بعد با خودم گفتم یعنی می‌شود برگر واقعی شبیه برگرهای غیرایرانی دست مردم داد؟ من خودم دست به کار شدم و برگر ‌پختم. هر کسی برگرهای من را می‌خورد، خوشش می‌آمد. بنابراین تصمیم گرفتم همین کار را گسترش دهیم. به بچه‌ها گفتم و آنها از این ایده خوش‌شان آمد و خلاصه حال کردیم که برگری بزنیم.

    یعنی کیوان شما 2 نفر را با پختن برگرهای خوشمزه، مجاب کرد که این فست‌فود را بزنید؟

    خشایار: در اصل کیوان اول به ما گفت می‌شود برگری پخت که شبیه برگرهای خارجی باشد. ما گفتیم نمی‌شود. او پخت و دیدیم می‌شود! (می‌خندند) بعد تصمیم گرفتیم، کار را بزرگ‌تر و کامل‌تر کنیم و دنبال جایی برای عرضه این برگرها باشیم و از چهره‌های خودمان هم در راستای تبلیغ کار تازه‌مان استفاده کنیم.

    قبل از این ماجرای برگرهای خوشمزه کیوان، اصلا چرا به فکر کار تازه بودید؟

    خشایار: ما دنبال درآمد مجاز از راه کار مجاز بودیم. خودتان می‌دانید که در ایران از طریق موزیک غیرمجاز، نمی‌توانی درآمد داشته باشی ولی از طریق کارهای مجاز، می‌توانستیم درآمد مجاز داشته باشیم و ما از چنین فضایی استقبال می‌کردیم.



    اولین کار مجاز 3 نفره

    در اصل اولین کار مجاز شما 3 نفر، که قرار است زمینه‌ساز فعالیت‌های مجاز دیگرتان شود، «برگرلند» است؛ درست است؟

    حمید: بله؛ این اولین کار مجاز 3 نفره‌مان است.

    خشایار: البته ما زمانی کارتیزرسازی هم به صورت مجاز و برای شرکت‌های داخلی، انجام می‌دادیم اما در این راه، مشکلاتی داشتیم. در آن کار به ما سفارش‌هایی داده می‌شد ولی ما صاحب کار نبودیم. «برگرلند» در اصل اولین کار مجاز ما 3 نفر است که خودمان صاحبش هستیم.

    اگر بخواهید فعالیت مجاز خودتان را در حوزه‌های دیگر هم ادامه بدهید، آن حوزه چیست؟ اصلا به کارهای دیگری غیر از برگرلند فکر می‌کنید؟

    کیوان: کاری که تقریبا 6 سال است به صورت جدی به آن فکر می‌کنیم، فیلمسازی است. خیلی هم دنبالش هستیم اما به دلیل اینکه فیلم ساختن، کاری است که حداقل یک سال تمام وقت، تمرکز و زمان و انرژی ما را به خودش اختصاص خواهد داد، هنوز فرصتی فراهم نشده که سراغش برویم. منتظریم فراغی پیش بیاید تا بتوانیم ذهن و انرژی‌مان را به طور کامل روی فیلمسازی بگذاریم. البته مطمئنا روزی این کار را خواهیم کرد.

    کیوان مرادی

    دیگ تولید حرارت!


    بزرگ‌ترین عضو گروه بروبکس، کیوان است. نگاه به قیافه مظلومش نکنید. به موقع می‌تواند قاطعانه تصمیم بگیرد. در دانشگاه کامپیوتر خوانده و متولد آبان 1362 است. کیوان، پسرعموی خشایار است و پسرعموی پسرخاله حمید!

    خصوصیات: آخر مثبت بودن و مثبت اندیشی. از کیوان می‌شود تندیسی برای ورودی کلاس‌های تفکر مثبت و کارگاه‌های انگیزشی ساخت! او به نظر کم حرف و آرام می‌آید اما ما که باور نمی‌کنیم. به نظر می‌رسد بیش از بقیه بچه‌ها احساساتی است. تا حالا عاشق هم شده.

    طالع‌بینی کیوان: در زير اين چهره خونسرد و آرام باطني گرم و سوزان و اراده‌اي قوي و پولادين و افكاري بلند و ترقي‌خواهانه و حسود وجود دارد كه چون ديگ مي‌جوشد و نيرو و حرارت توليد مي‌كند! عقل و دانايي و احساس و هيجان هر 2 بر رفتار او حكومت دارد و در ارائه هر دوي آنها مهارت و استادي و زيركي خاص وجود دارد. او بيش از حد باهوش است و به فلسفه و تفكر درباره راز و رمز زندگي و اسرار حيات علاقه‌مند است و بسياري اوقات اين توانايي را دارد كه جواب سؤالات مشكل و دست‌نيافتني را پيشاپيش بدهد و با كمك حس ششم درباره نيامدها و نديده‌ها پيشگويي کند. بعضي از مردان متولد آبان داراي اين قدرت و استعداد هستند كه زندگي مرتاضانه پيشه كنند و با حداقل معيشتي بسازند اما ما بعید می‌دانیم کیوان از این دسته باشد.



    کلا انرژی مثبتیم!

    شما که دوست دارید کار فیلمسازی کنید، خودتان هم اهل فیلم دیدن هستید؟

    حمید: خیلی؛ هر 3 حسابی فیلم بین هستیم.

    سلیقه‌تان هم در فیلم‌ها، شبیه همدیگر است؟ یعنی یک سبک فیلم را دوست دارید؟

    کیوان: سلیقه‌مان نزدیک است اما به هر حال تفاوت‌هایی دارد. مثلا هر 3 ما در فیلم‌های ایرانی، کارهای اصغر فرهادی را خیلی دوست داریم.

    خشایار: من خیلی فیلم می‌بینم ولی این روزها درگیر سریال دیدن شده‌ام و بیشتر وقتم را صرف دیدن سریال می‌کنم.

    فیلم‌های محبوب‌تان کدام‌ها هستند؟

    حمید: بچه‌ها فهرست فیلم‌ها را از توی کامپیوتر در بیاورید! (می‌خندند) غیر از فیلم‌های فرهادی در میان آثار ایرانی، فیلم «دایره زنگی» به کارگردانی پریسا بخت‌آور را هم دوست دارم. یکی از بهترین فیلم‌های خارجی هم که دیده‌ام، «گرین مایل» (مسیر سبز) اثر فرانک دارابونت است. البته فیلم «ترمینال» اثر اسپیلبرگ که تام هنکس نقش اصلی را در آن بازی می‌کند، از دیگر فیلم‌هایی است که دوست دارم.

    کیوان: من فیلم محبوبم «فارست گامپ» است به کارگردانی رابرت زمکیس.

    خشایار: من هم «ترمینال» را دوست دارم. به‌طور کل آثار اسپیلبرگ برای من خیلی خاص‌اند. مثلا فیلم «اگه می‌تونی منو بگیر» از همین کارگردان را خیلی دوست دارم. همین‌طور آثار تیم برتون. مثلا «ادوارد دست قیچی» را خیلی دوست دارم.

    حمید: البته من هم تیم برتون را خیلی دوست دارم.

    به نظر می‌رسد فضای فانتزی تیم برتون در کارهایی که خودتان هم می‌کنید، جریان دارد. درست است؟

    کیوان: دقیقا؛ ما نگاه تیم برتونی داریم که البته اصلا سیاه نیست.

    خشایار: اگر دقت کنید در کارهای ما تمی از کودکی دیده می‌شود. نگاه صادق کودکانه و جدی نگرفتن از ویژگی‌های کارهای ماست. کلیشه در کارهای ما بی‌معنی است. همیشه دل‌مان می‌خواهد کارهای‌مان همه را سورپرایز کند.

    حمید: البته نه به هر قیمتی و با منطقی که از سوی همه قابل درک باشد.

    کیوان: در ضمن ما کلا انرژی مثبتیم!



    نگاه ما به زندگی: حل می‌شود

    گفتید کلا انرژی مثبتید. در زندگی شخصی‌تان هم این نگاه مثبت را دارید؟ همین قدر امیدوارانه و شاد؟

    کیوان: هیچ‌کدام ما از آن آدم‌هایی نیستیم که خیلی سخت بگیریم.

    حمید: ما نگاه‌مان این است: «حل می‌شود»؛ و به این نگاه ایمان داریم.

    خشایار: اینقدر اتفاقات عجیب و غریبی برای ما افتاده که یاد گرفته‌ایم، باید به گذر زمان و حل‌شدن مسائل ایمان بیاوریم. وقتی مشکلات بزرگ را دیده باشی، مشکلات کوچک‌تر، برایت قابل هضم می‌شود و می‌دانی اتفاقات بزرگ‌تری هم می‌تواند بیفتد. مقداری از این نگاه مثبت ما به همین دلیل است. به طور کل ما 3 نفر دوست داریم، همه‌چیز خوب، شاد و با انرژی پیش برود. این نگاه ماست. اما اینکه آیا مسیر زندگی خودمان هم در همین راستاست، نمی‌دانیم.

    حمید: برای ما کیفیت خیلی مهم است. حتی در رستوران هم به این موضوع خیلی اهمیت می‌دهیم.

    کیوان: اصلا ما کاری را شروع نمی‌کنیم مگر اینکه به کیفیت ایده‌آل رسیده باشیم. در اصل اگر همه شرایط برای تولید یک کار استاندارد را، فراهم نکنیم، سراغش نمی‌رویم.

    خشایار: درمورد همین رستوران هم اگر بعد از مدتی می‌دیدیم استقبال نمی‌شود، تعطیلش می‌کردیم. به نظرم انجام کار بی‌کیفیت یا با کیفیت پایین، آبروریزی است. وقتی کاری می‌کنیم که تحسین می‌شویم، انرژی می‌گیریم تا کارهای بهتری ارائه دهیم.

    کیوان: این را هم بدانید که ما سراغ کاری نمی‌رویم مگر اینکه با آن حال کنیم. مثلا با برگر حال می‌کنیم، پس سراغش می‌آییم یا با موزیک حال کردیم و سراغش رفتیم. احساسات ما نسبت به یک کار یا یک موضوع در انتخاب و نوع کار‌کردن‌مان خیلی دخیل است.

    خشایار: هر کاری را وقتی جدی دنبال کنی و وقت برایش بگذاری و میزان استانداردی از تفکر هم داشته باشی، مطمئنا کار بدی نمی‌شود. کار، وقتی بد می‌شود که از گوشه و کنارش بزنی. یک برگر وقتی بد می‌شود که گوشت ارزان‌قیمت در آن استفاده مي‌کنی و دست مشتری می‌دهی.



    ماجرای یک چک 5 میلیاردی

    شما 3 نفر به زندگی و مسائلش، نگاه شوخی‌آمیزی دارید؟

    خشایار: زندگی را شوخی نمی‌گیریم اما نگاه‌مان شوخی است. در اصل...

    کیوان: در اصل بعد مسخره هر چیز را در نظر می‌گیریم (می‌خندند)!

    حمید: ما هر چیز جدی را اینقدر مسخره می‌کنیم و می‌خندیم که کم‌کم واقعا تبدیل به یک موضوع مسخره می‌شود!

    در زندگی خودتان هم اگر مشکلی پیش بیاید، باز بعد مسخره‌اش را در نظر می‌گیرید؟

    خشایار:
    مثلا چه مشکلی؟

    مثلا فکر کنید یک چک 5 میلیاردی‌تان برگشت بخورد. چه کار می‌کنید؟

    حمید: خشایار که در لحظه هرچه مو روی سرش است، می‌ریزد (می‌خندند)!

    خشایار: در چنین شرایطی، من سکته می‌کنم، حمید دچار یاس فلسفی می‌شود و کیوان هم می‌رود سینما! (می‌خندند)

    کیوان: آره دیگه! بعد از سینما یک فکری می‌کنم! من از آن آدم‌هایی هستم که می‌گویم حالا فردا بهش فکر می‌کنم. مثل اسکارلت در «بر باد رفته».

    ادامه دارد...
    " برای آنکه در زندگی پخته شویم نباید هنگام عصبانیت از کوره در برویم "

  2. 4 کاربر از پست مفید Sa.n سپاس کرده اند .


  3. #2
    یار قدیمی
    نوشته ها
    5,480
    ارسال تشکر
    7,998
    دریافت تشکر: 20,776
    قدرت امتیاز دهی
    79813
    Array
    Sa.n's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : اولین کار مجاز بروبکس در رستوران!





    بروبکس یکی از جالب‌ترین رستوران‌های تهران را افتتاح کرده‌اند. ماجرای راه‌اندازی این کسب وکار، همراه با مشخصات و نشانی رستوران را در گفت‌وگوی زندگی ایده‌آل بخوانيد





    کیوان در آشپزخانه، حمید دنبال سیب‌زمینی


    تقسیم کار در «برگرلند» به چه صورت است؟ یکی از شما 3 نفر، مدیر است و برای بقیه کار تعیین می‌کند یا کارها را متناسب با توانایی‌های‌تان بین خودتان تقسیم کرده‌اید؟

    خشایار: اول، خیلی چشم‌اندازی از شرایط و ابعاد این کار نداشتیم. مثلا فکر می‌کردیم نهایتا به 5 نفر به عنوان پرسنل در این کار نیاز داریم. اما الان 33 نفر پرسنل داریم! یا مثلا ابتدا می‌خواستیم فقط دلیوری برگر داشته باشیم. بعد نظرمان عوض شد و جای کوچکی را برای نشستن مشتری‌ها راه انداختیم. در طول زمان و با فراز‌و‌نشیب‌های مختلف، کار ما كم‌كم بزرگ‌تر و کامل‌تر شد. به همین دلیل، مسئولیت‌های ما هم از ابتدا تا حالا تغییراتی کرده است.

    الان هر کدام‌تان در «برگرلند» چه مسئولیتی دارد؟ مثلا کیوان، تو چه کاری انجام می‌دهی؟

    کیوان: مدیریت آشپزی و نظارت بر پخت‌وپز آشپزها بر عهده من است. دستور پخت این برگرها هم مال من بوده است. در اصل برای کار آشپرخانه برنامه‌ریزی و نظارت می‌کنم.

    حمید، تو کارت در «برگرلند» چيست؟

    حمید: بیشتر کار مدیریت داخلی بر عهده‌ام است و تهیه مواد اولیه. مثل گوشت، سیب‌زمینی، روغن و...

    و خشایار چه می‌کند؟

    خشایار: من بیشتر مدیریت مالی انجام مي‌دهم و سر پرسنل داد می‌زنم (می‌خندند)!

    پس «پلیس بده» تویی؟

    خشایار: آنقدرها هم بد نیستم. در اصل حضورمان در رستوران هم تقسیم‌بندی شده و هر کدام‌مان بالاخره در زمانی هستیم تا نظارت داشته باشیم و از کیفیت غذا و مشتری‌مداری کم نشود.

    این تقسیم‌بندی چه تفاوتی با تقسیم‌بندی وظایف در کار موزیک‌تان دارد؟

    خشایار: کلا این 2 کار با هم فرق می‌کند اما میزان کارمان همان‌قدر مانده است. شباهت‌هایی هم وجود دارد. مثلا مدیریت مالی در کار موزیک‌مان هم بر عهده من بوده است. برای من خیلی فرقی نکرده. پول، پول است (می‌خندند)!

    حمید: البته شرایط فرق دارد اما اینجا هم میزان مشارکت‌مان همان قدری است که قبلا بوده.



    همه شکموییم!

    کیوان تو که برگر را پختی و به دستور پخت رسیدی، خودت هم زیاد آشپزی می‌کنی؟

    کیوان: خیلی نه؛ اما برگر زیاد درست می‌کنم. البته به آشپزی علاقه دارم و در این زمینه مطالعه هم زیاد می‌کنم.

    دستپختت خوب است؟

    کیوان: نمی‌دانم؛ برگرهایم خوشمزه است. در زمینه‌های دیگر خیلی مهارت ندارم.

    بچه‌ها کیوان راست می‌گوید که برگرهایش خوشمزه است؟

    خشایار: صددرصد راست می‌گوید.

    حمید: می‌توانید خودتان امتحان کنید.

    شکمویید؟

    خشایار: خیال‌تان راحت. اینجا بچه‌ها همه شکمو هستند. اصلا در این زمینه نگران نباشید!

    کیوان: شما اصلا لحظه‌ای فکر نکن که ما به غذا و برگر، نه بگوییم.

    خشایار مرادی

    رعد و برق!

    حلقه واسط‌ بین کیوان و حمید، خشایار است. می‌دانید چرا؟ چون خشایار با کیوان، پسرعمو هستند و حمید هم پسرخاله‌اش است. او فروردین 63 به دنیا آمده و از کیوان کوچک‌تر و از حمید، بزرگ‌تر است. رشته تحصیلی‌اش، عمران است و گویا در همین زمینه هم فعالیت‌هایی دارد.

    خصوصیات: بمب انرژی. شلوغ، شر و جدی. ما به او می‌گوییم «پلیس بد» ماجرا. اما خودش معتقد است آنقدرها هم بد نیست. مثل اینکه خوب بلد است مدیریت کند و پرسنلش از او حساب می‌برند. خنده‌هایش واقعا بانمک است.

    طالع‌بینی خشایار: مردي است رك و راست، پرحرارت، عاشق پيشه، حادثه‌جو، حسود، پرتوقع و رياست‌طلب كه دوست دارد رهبر و فرمانده باشد. آيا روح اين مرد و باطن مخفي او را مي‌شناسيد؟ خیر؛ شناختن مردان متولد فروردین تقریبا غیرممکن است. منجمين، مرد متولد اين برج را با جملات جالبي توصيف كرده‌اند: رعد وبرق، مشعل پرنده و منبع نيروهاي صادق و رك و راست! شجاع و بااعتمادبه‌نفس است. هميشه جلوتر از ديگران مي‌تازد و حتي گاهي از امكانات خود نيز قدم فراتر مي‌گذارد. بعضي اوقات كاركردن با او مي‌تواند مشكل باشد اما بدون شك بسيار مفيد است. او هرگز به گذشته فكر نمي‌كند، رفتار و قيافه ظاهري‌اش جوان‌تر از سنش به نظر مي‌رسد. او با اين دست و آن دست كردن و ذره ذره جلو رفتن به طور جدي مخالف است. اگر مجبور شود با عده‌اي آدم منفي‌باف كار كند، به موجود ديوانه‌كننده‌اي بي‌پروا، بدون انعطاف، خشن و يكدنده تبديل خواهد شد.



    ماشین حمید را بدزدم؟!

    به اینکه روزی رفاقت تمام شود، فکر می‌کنید؟

    حمید: نه؛ چرا باید تمام بشود؟ بارها پیش آمده که با هم حرف‌مان هم شده اما چون دنبال حل کردن مسائل هستیم، دچار مشکل حاد و جدی نمی‌شویم.

    خشایار: همه‌چیز در رابطه ما منطقی است. یعنی باید به شکل منطقی تمام شود و چنین منطقی اصلا معنی ندارد. دوستی وقتی به هم می‌خورد که تو احساساتی به دوستت نگاه کنی و از نظر احساسی از او دلخور شوی ولی وقتی نگاه منطقی داشته باشی، به هم خوردن رابطه، پیش نمی‌آید مگر با یک اتفاق منطقی. مثلا من ماشین حمید را بدزدم! خب طبیعی است که در چنین شرایطی، منطقا رابطه من و حمید پایان می‌پذیرد. آن هم اگر من توضیح منطقی برای چنین کاری نداشته باشم.

    کیوان: به نظر من که اصلا تمام‌شدن این رفاقت بعید است. تحت هیچ شرایطی این اتفاق نمی‌افتد.

    ما امیدواریم چون 3 نفریم!

    چند سال است که همدیگر را می‌شناسید؟


    خشایار: آشنایی ما از بدو تولد بوده است، یعنی از بدو تولد تا حالا با هم بوده‌ایم.

    و چند سال است که با هم مشارکت کاری می‌کنید؟

    کیوان: الان بیشتر از 10 سال است که در عین آشنایی شخصی، با هم کار می‌کنیم.

    شما 3 نفر، جوان‌های خیلی امیدواری به نظر می‌رسيد. از کجا این همه امیدواری به زندگی را آورده‌اید؟

    حمید: ناامیدی چه سودی دارد؟ شما بگو چه سودی دارد، من سراغش می‌روم!

    کیوان: تنها سودش، ضرر هنگفت است!

    خشایار: حرفت را قبول دارم. بله؛ ما امیدواریم اما این را هم می‌دانیم که جوان‌های امروز ممکن است خیلی نگاه امیدوارانه‌ای به آینده‌شان نداشته باشند. بی‌انصاف نباشیم. بخشی از نگاه امیدوارانه ما 3 نفر به دلیل این است که ما 3 نفریم! یعنی چه؟ یعنی وقتی مسئله‌ای پیش می‌آید، 3 نفر هستیم که با هم حلش می‌کنیم. بنابراین فشاری که مشکلات روی ما می‌آورد، یک سوم است اما همان مشکلات، اگر برای یک نفر باشد، طبیعتا می‌تواند از زندگی ناامیدش کند. وقتی در برد و باخت با دیگری شریک شوی، هم باخت، کمتر اذیتت می‌کند و هم برد، چند برابر به دلت می‌نشیند. به نظر من اگر کار گروهی بکنی، امیدواری بیشتری سراغت می‌آید.

    حمید: ما از وقتی این برگرلند را باز کرده‌ایم، با مخاطبان‌مان (حتی مخاطب‌های موزیک‌مان) ارتباط رودررو پیدا کرده‌ایم. در این ارتباط‌ها می‌بینیم که وقتی ما را می‌بینند، لبخند روی لب‌شان می‌آید. این برای ما خیلی ارزش دارد. پس ما هم خودمان امیدواریم و هم دوست داریم این امید را به بقیه تزریق کنیم.

    تا حالا عاشق شدی؟!

    شما با کارتان خیلی حال می‌کنید و به قول خودتان احساسات خیلی در کارها و تصمیمات‌تان دخیل است. پس آدم‌های دلی به نظر می‌آیید. با آدم‌های دلی می‌شود درباره عشق حرف زد...(همه می‌خندند) نگاه شما به عشق چیه؟

    کیوان: عشق به چی آخه؟ عشق به نظر من حالت دوست داشتن بیش از حد است که قابل کنترل نیست.

    تا حالا دچارش شدی؟

    کیوان: بله؛ تا حدودی این اتفاق برایم افتاد و عاشق شدم و نتوانستم کنترلش کنم.

    خشایار: ما که عاشق شدیم، کنترلش هم کردیم! (می‌خندد)

    حمید: بابا کیوان خالی می‌بنده...

    کیوان: کی گفته؟ ای بابا... می‌گم، شدم. شدم دیگه! (می‌خندد)

    خشایار: ما که آخرش نفهمیدیم چی شد و این کیوان چی می‌گه...

    کیوان: حالا خارج از شوخی در محدوده‌ای که نتوانی علاقه‌ات را کنترل کنی، آن عشق است.

    حمید: من هم تا حدودی نظر کیوان را دارم. اما در زندگی خودم تاکنون چیزی که مثلا در اطرافیانم به عنوان عاشقی می‌بینم، برای من پیش نیامده. شاید دوست داشتن را تجربه کرده باشم اما عشق را نه.

    خشایار: به نظر من عشق به زندگی، خیلی خوب است اما به معنایی که در کتاب‌ها نوشته شده یعنی از آن عشق های افراطی، چندان هم‌ چیز جالبی نیست. اصلا جالب نیست که احساسی از کنترل خارج شود یا حداقل برای من جالب نیست. آنچه در کتاب‌هاست، که خیلی وقت‌ها باعث از دست دادن طرف مقابلت می‌شود، به نظرم بیشتر توجیهی است به نام عشق. عشق واقعی نیست. من نمی‌توانم اسم چیزی را که از کنترل خارج شده، عشق بگذارم. هر چیزی باید حد و حدود استاندارد خودش را داشته باشد. مثل برگر! نه نپخته‌اش خوب است و نه سوخته‌اش. باید در اندازه استاندارد پخته شود.




    اتفاقات عجیب و غریب در رفاقت‌مان افتاده

    می‌گویند با آشنا و رفیق، کار و معامله نکن چون یا کارتان خراب می‌شود یا رفاقت‌تان یا هر دو. اینکه با هم کار کردید، باعث نشده که رفاقت‌تان صدمه ببیند؟


    خشایار: نه؛ نه تنها صدمه‌ای ندیده که باعث شده رفاقت‌مان بیشتر هم بشود.

    حمید: به هر حال کار‌کردن باعث می‌شود با ابعاد جدیدی از شخصیت همدیگر آشنا شویم و به این ترتیب احساسي نزدیک‌تر و رفاقتي صمیمانه‌تر بین‌تان شکل بگیرد.

    یعنی اگر از هر کدام‌تان بپرسند، بهترین رفقایت چه کسانی هستند، 2 نفر دیگر را اسم می‌برد؟


    کیوان: بله؛ ممکن است هر کدام‌مان ارتباطات دیگری هم داشته باشیم اما به هم خیلی نزدیکیم.

    خشایار: ما خیلی اتفاقات عجیب و غریبی را با هم پشت‌سر گذاشته‌ایم. مسیری که خیلی رفقای دیگر با هم تجربه نکرده‌اند. همین رفاقت ما را آبدیده کرده است.

    این میزان ارتباط و رفاقت، به خانواده‌های‌تان هم کشیده شده؟


    خشایار: نه؛ کاملا جداست. حتی پیش آمده که خانواده‌های‌مان دوست داشته‌اند تصمیماتی برای ما بگیرند و ما نپذیرفته‌ایم.

    کیوان: دوستی ما و خانواده‌های‌مان، 2 مقوله کاملا مجزاست.

    از همدیگر خجالت نمی‌کشیم

    شما 3 نفر سر قول‌تان به هم هستید؟

    حمید: خیلی زیاد.

    کیوان: کاملا.

    چرا اینقدر به همدیگر اعتماد دارید؟ این اعتماد چطور بین‌تان شکل گرفته؟

    خشایار: مبنای دوستی و رفاقت ما بر منطق استوار است. ما حرف‌های‌مان را به هم رک می‌زنیم. با اینکه نسبت به هم احساسات زیادی داریم ولی جنس ارتباط‌مان با هم کاملا منطقی است و اصلا توی تعارف با هم نیستیم.

    کیوان: ما خیلی رک با هم حرف می‌زنیم و اصلا هم از همدیگر خجالت نمی‌کشیم و بهمان بر هم نمی‌خورد.

    حمید: این به معنای این نیست که خیلی روابط دیپلماتیکی با هم داریم و خیلی سفت و سختیم، نه؛ اما نمی‌گذاریم احساسات، روابط‌مان را خراب کند.

    چند سال است این تعارفات با هم را کنار گذاشته‌اید؟

    کیوان: از بدو تولدمان (می‌خندیم).

    خشایار: 5-4 سالی هست که دیگر واقعا هیچ تعارفی با هم نداریم.



    پایه غیبت خوبی هستیم!

    اگر هر کدام‌تان بخواهید از 2 نفر دیگر یک نکته مثبت و یک نکته منفی بگویید، چه می‌گویید؟

    کیوان: در مورد حمید باید بگویم که در هر کار و مسئله‌ای می‌توانم صددرصد روی او حساب کنم و این حس اعتماد و امنیتی که به من می‌دهد، خیلی‌خوب است. نکته منفی‌اش هم این است که پیاده می‌شود، در ماشین را نمی‌بندد! (می‌خندند) درباره خشایار هم می‌گویم که در همه کارها مدیر خیلی بی‌نظیری است.

    خشایار: داداش چاکرتم (می‌خندد)!

    کیوان: نقطه ضعفش هم این است که مدیریت بخش مالی را دستش داده‌ایم، پول‌ها را دیر می‌ده!

    حمید: نکته مثبت کیوان این است که خیلی مثبت‌اندیش است. نکته منفی‌اش هم این است که خیلی مثبت‌اندیش است! (می‌خندد) یعنی یک وقت‌هایی دیگر خیلی بی‌خیال می‌شود. این بی‌خیالی هم در بعضی مواقع آرامم می‌کند و هم گاهی روی اعصاب است! درباره خشایار باید بگویم که خیلی با هم هماهنگیم؛ خیلی. نکته منفی‌اش هم این است که خیلی زود جوش می‌آورد.

    خشایار: البته تازگی نقطه جوشم را بالاتر برده‌ام تا دیرتر جوش بیاورم اما حمید راست می‌گوید.

    من فکر می‌کنم خشایار خیلی هم جوشی نیست. شاید به دليل اینکه خیلی پرانرژی است، اینطور فکر می‌کنید؟

    کیوان: خیلی، خیلی انرژی دارد.

    حمید: به نظرم بیشتر هول است! (می‌خندد)

    حالا خشایار می‌توانی از بچه‌ها انتقام بگیری! تو درباره خصوصیات مثبت و منفی‌شان بگو.

    خشایار: کیوان، نقطه قوت و ضعفش تقریبا شبیه است. اسمش را بی‌خیالی نمی‌گذارم. اسمش را می‌گذارم رؤیاپردازی. این رؤیاپردازی گاهی واقعا باعث می‌شود که خلاقیت زیادی به کار ما وارد ‌شود و گاهی تم بی‌خیالی می‌گیرد و تبدیل به نقطه ضعف می‌شود. حمید هم، خیلی پسر خوبی است. پایه غیبت خوبی است! (می‌خندند) در زمینه غیبت، ما 3 نفر کاملا با خانم‌ها مشترکیم. نقطه ضعفش هم این است که بعضی‌وقت‌ها خیلی منفی‌باف می‌شود، یعنی نسبت به دنیا خیلی نگاه تلخی پیدا می‌کند.

    کیوان: ولی یک وقت‌هایی هم با همین منفی‌بافی می‌زند توی خال!

    خشایار: آره؛ نمی‌دانم چه حکمتی است که 80 درصد موارد، نگاه منفی‌اش هم جواب می‌دهد! جدیدا وقتی از چیزی منفی می‌گوید، من می‌ترسم که مبادا درست دربیاید!

    پس حمید پیشگوی خوبی است.

    کیوان: پیشگوی منفی خوبی است!

    خشایار: من هم فقط استرس می‌کشم!

    دوستی ما یک برگر پخته است!

    سن‌تان در جنس رابطه‌تان تغییر ایجاد نکرده؟

    خشایار: طبیعتا سن و سال که بالاتر می‌رود، پخته‌تر می‌شوی و باالطبع آن، روابط و رفاقت‌های هم پخته‌تر می‌شود. برگر هم همین است (می‌خندند). وقتی خوب پخته شود، خوشمزه‌تر است و بیشتر به دل می‌نشیند! دوستی ما هم مثل همین برگر است.

    اینکه سن‌تان بالا رفته اذیت‌تان نمی‌کند؟

    حمید: من یک سال دیگر 30 ساله می‌شوم ولی دوست ندارم 30 ساله بشوم.

    خشایار: کیوان پیشنهاد داد که از 27 سالگی به بعد، شمع‌های کیک‌مان را برعکس فوت کنیم و هر سال، یک شمع کم کنیم تا غصه سن و سال را نخوریم ولی خارج از شوخی به نظر من اوج سنی هر آدمی، بین 30 تا 40سال است. پس دلیلی برای اذیت‌شدن نمی‌بینم.

    خودتان را در آینده چه شکلی می‌بینید؛ مثلا 80 سالگی؟

    حمید: یک پیرمرد بامزه! ولی کیوان که هیچ فرقی نمی‌کند! همان کارهایی را می‌کند که الان هم می‌کند.

    خشایار: 80 سالگی که کرم‌ها از توی گوش من بیرون زدند! ولی بدم نمی‌آید ببینم چه ریختی می‌شوم!

    کیوان: من نهایتا 5 سال دیگر را می‌بینم. به آینده‌ای به این دوری فکر نمی‌کنم ولی فکر نکنم خیلی تغییری کنم. روی هم رفته مثبت‌اندیش‌تر از این حرف‌ها هستم.



    حمید فروزنده

    شیر ژیان!

    حمید، متولد مرداد 63 است و رشته تحصیلی‌اش با رشته علی دایی یکی است؛ مهندسی متالوژی. حمید پسرخاله خشایار است و پدرش به دلیل نظامی بودن چندان موافق فعالیت او در حوزه موسیقی نبوده است.

    خصوصیات: لبخند کمرنگی همیشه روی لب‌هایش است. از همه قدبلندتر است و البته خیلی هم پرحرف نیست. در اصل حرف نمی‌زند، نمی‌زند، اما وقتی چیزی می‌گوید، از خنده منفجر مي‌شوي! بچه‌ها می‌گویند بعضی وقت‌ها منفی‌باف می‌شود. با منفی‌بافی هم خوش‌تیپ است!

    طالع‌بینی حمید: آيا كارهاي او به شدت آفتاب مرداد، داغ و پرحرارت است؟ بعضی مواقع بله و بهتر است عينك تيره آفتابي به چشم‌هايتان بزنيد تا بتوانيد از نور بي‌دريغش بهره‌مند شويد. آيا او يكي از آن شيرهاي آقامنش و ساكت است؟ مراقب باشيد اين آقامنشي و سر به زيري دست و بال‌تان را بند نكند تا ببينيد چطور شروع به جرقه زدن مي‌كند! مرد متولد مرداد يك دوست بسيار خوش مشرب، يك مدافع، يك پشتيبان بسيار جدي و سر سخت و يك عاشق احساساتي است و آمادگی این را دارد که هر چند وقت یک بار، عاشق شود! مرد متولد مرداد يك شير ژيان و سركش، يك عاشق پاكباز، يك دوست واقعي و يك پدر نمونه است.
    " برای آنکه در زندگی پخته شویم نباید هنگام عصبانیت از کوره در برویم "

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 1st May 2013, 07:13 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 23rd October 2012, 10:39 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 23rd October 2012, 10:39 PM
  4. پروژه ی کامپیوتر : برنامه مدیریت مالی رستوران ، رضا رستوران
    توسط avtkurd در انجمن پروژه های نرم افزار
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: 2nd May 2012, 04:33 PM
  5. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: 3rd April 2010, 01:53 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •