دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 28

موضوع: شما هم یادتون میاد ؟؟؟؟؟؟؟

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #13
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    كارشناسي برستاري
    نوشته ها
    691
    ارسال تشکر
    2,195
    دریافت تشکر: 3,080
    قدرت امتیاز دهی
    3686
    Array
    سروه74's: جدید113

    پیش فرض پاسخ : شما هم یادتون میاد ؟؟؟؟؟؟؟

    یادش بخیر بچگیا صفایی داشت... وفایی بود...



    گاو ما ما مي كرد...
    گوسفند بع بع مي كرد...
    و همه با هم فرياد مي زدند حسنك كجايي...

    شب شده بود اما حسنك به خانه نيامده بود...
    حسنك مدت هاي زيادي است كه به خانه نمي آيد!
    او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن مي كند.
    او هر روز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات جلوي آينه به موهاي خود ژل مي زند.
    موهاي حسنك ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهاي خود گلت مي زند.
    ديروز كه حسنك با كبري چت مي كرد .كبري گفت تصميم بزرگي گرفته است.
    كبري تصميم داشت حسنك را رها كند و ديگر با او چت نكند!!!
    چون او با پتروس چت مي كرد.
    پتروس هميشه پاي كامپيوترش نشسته بود وچت مي كرد.پتروس ديد كه سد سوراخ
    شده اما انگشت او درد مي كرد چون زياد چت كرده بود.
    او نمي دانست كه سد تا چند لحظه ي ديگر مي شكند.
    پتروس در حال چت كردن غرق شد.

    براي مراسم دفن او كبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود اما كوه روي ريل

    ريزش كرده بود .
    ريزعلي ديد كه كوه ريزش كرده اما حوصله نداشت .
    ريزعلي سردش بود و دلش نمي خواست لباسش را در آورد .
    ريزعلي چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.
    قطار به سنگ ها برخورد كرد و منفجر شد .كبري و مسافران قطار مردند.
    اما ريزعلي بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل هميشه سوت و كور بود .
    الان چند سالي است كه كوكب خانم همسر ريزعلي
    مهمان ناخوانده ندارد او حتي مهمان خوانده هم ندارد.
    او حوصله ي مهمان ندارد.
    او پول ندارد تا شكم مهمان ها را سير كند.او در خانه تخم مرغ و پنير دارد اما گوشت ندارد.او كلاس بالايي دارد او فاميل هاي پولدار دارد.

    او آخرين بار كه گوشت قرمز خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .

    اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنياي ما خيلي چوپان دروغگو دارد
    به همين دليل است كه ديگر در كتاب هاي دبستان آن داستان هاي قشنگ وجود ندارد.......



  2. 7 کاربر از پست مفید سروه74 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اشرف مخلوقات اینه؟؟؟؟؟؟؟
    توسط Rez@ee در انجمن تالار گفتگوی آزاد
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: 3rd June 2013, 01:31 AM
  2. سوال: خوابن يا بيدار؟؟؟؟؟؟؟
    توسط ژينوس در انجمن سرگرمي(طنز، بازي فكري، ...)
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 1st June 2013, 01:38 PM
  3. اطلاعات لطفا..........!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟!!!
    توسط BaAaroOoN در انجمن داستان های کوتاه
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 1st November 2012, 09:06 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •