نامه ی دوم /
بانوی بزرگوار من!
عطر آگین باد و بماناد فضای امروز خانه مان و فضای خانه مان، همیشه، در چنین روزی که ولادتِ پُر برکت تو برای خانواده کوچک ماست...
نامه ی سوم /
بانو، بانوی بخشنده ی بی نیاز من!
این قناعت تو، عجب دل مرا می شکند ...
این چیزی نخواستنت، و با هر چه که هست ساختنت ...
این چشم و دست و زبان توقع نداشتنت، و با آن سوی پرچین ها نگاه نکردنت ...
کاش کاری می فرمودی دشوار و ناممکن، که من به خاطر تو سهل و ممکنش می کردم ...
کاش می توانستم همچون خوب ترین دلقکان جهان، تو را سخت طولانی و عمیق بخندانم ...
کاش می توانستم همچون مهربانترین مادران، رَد اشک را از گونه هایت بزدایم ...
کاش نامه ای بودم، حتی یک بار، با خوب ترین اخبار ...
کاش بالشی بودم، نرم، برای لحظه های سنگین خستگی هایت ...
کاش ای کاش که اشاره ای داشتی، امری داشتی، نیازی داشتی، رؤیای دور و درازی داشتی ...
آه که این قناعت تو، این قناعت تو دل مرا عجیب می شکند...






پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)