روپوش هامون سر مه ایی بود با مقنعه سفید زمستون ها مقعنعه سفید سرمون می کردیم .
حیاط مدرسه زمین پاتی ناز بود و کلی دست و پا شکسته . رسما چیزی نمیخوردیم که مجبور نباشیم اون سر حیاط بریم دستشویی .
تخته ها گچی بود میرفیتم پا تخته انگار رفتی سر ساختمون !! می پریدیم تخته پاک میکردیم یه نفسی از دست معلم بکشیم .
هر وقت معلم مهربون میشد اون روز بازرس می امد یه روز نشد بریم با بازرس حرف بزنیم بگیم این فیلمشه
علاقه مندی ها (Bookmarks)