مقام معظم رهبري در چهاردهمين سال بيهوشي محمدتقي طاهرزاده بر بالينش حاضر شدند، دستي بر پيشانياش كشيدند و اين جملات نغز را ادا كردند:
محمدتقي، محمدتقي!
ميشنوي آقا جون؟!، ميشنوي عزيز؟!
محمدتقي ميشنوي؟ ميشنوي؟
درآستانه بهشت؛ دم در بهشت
بين دنيا و بهشت قرار داري شما!
خوشا به حالت
خوشا به حالت
خوشا به حالت
خوشا به حالتادامه اين خاطره را به روايت پدر شهيد محمدتقي طاهرزاده بخوانيد: دو سه سال بود آقا نمايندهاش را ميفرستاد اصفهان براي سركشي به تقي.
. با اين حال ما چشمانتظار قدمهاي مبارك خودش بوديم. هر روز براي ديدار لحظهشماري ميكرديم. تا اين كه سال 80 فرا رسيد و آقا تشريف آورد اصفهان.همه اهل كوچه ميدانستند براي ديدن تقي خواهد آمد؛ به همين خاطر صبح تا شب كشيك ميكشيدند تا آقا را ببينند. سرانجام انتظار به پايان رسيد و آقا خيلي ساده تشريف آورد. همسايهها به او خوشآمد گفتند و او تشكر كرد، احوالپرسي كرد، بعد وارد منزل شد؛ دستي روي پيشانياش كشيد و ذكري گفت؛ تقي چشمانش را باز كرد و او را تماشا كرد. چه ارتباط خوبي با آقا برقرار كرد! از خوشحالي زبانم بند آمده بود. نميدانستم چه بگويم. اين دومين خوشحالي بزرگ دوران زندگيام بود. يك بار ورود امام به ايران و حالا ورود آقا به منزلمان.آقا به تقي گفت؛ «در آستانه بهشت، دم در بهشت، بين دنيا و بهشت قرار داري شما» نكتهبينها فهميدند كسي كه دم در بهشت باشد، مگر يك لحظه هم هوس بازگشت به دنيا به سرش ميزند؟ مگر كسي اين حال خوش را با همه دنيا عوض ميكند؟ نكته بينها از همان لحظه منتظر شهادت محمدتقي بودند.آقا حدود چهل دقيقه كنار تخت تقي نشست. هرچند بهشتي بودن او را بالاي سر خودش گفته بود، با اين حال به ما دلداري داد و گفت: ما منتظر خبرهاي خوشي هستيم. آقا تقي، چهار سال پس از اين ديدار زنده بود. اين دلداري آقا باعث شد ما با اميد و انرژي بيشتري به او رسيدگي كنيم.منبع: كتاب «بين دنيا و بهشت» نوشته رحيم مخدومي
علاقه مندی ها (Bookmarks)