جلسه سوم درس دوم
چرا بعضی از مسائل رو اصطلاحا نمی فهمیم؟
چکیده:
در این جلسه جوری صحبت می کنم که بفهمید چرا نوفهمید.
مقدمه:
خیلی اوقات میشه که معلمان، اساتید، دانشمندان و غیره یه حرفی میزنن مغز شما هنگ می کنه. معمولا زیاد هم بهش فکر نمی کنین چون نیازی نیست اینکارو بکنین.
واقعا دارم میگم. مثلا انیشتن میگه که" منتظر فردا نیستم چون خودش میاد!" معنی و مفهوم این حرف چیه واقعا؟
همه شما هنگام گوش دادن و خواندن این حرفا باید چند پیش زمینه رو در خودتون داشته باشید.
اول اینکه شما از زاویه درست به موضوع نگاه کنین و دوم هم هر جور که شده چند تا سوالی که وجودتون رو اذیت می کنه به زبان بیارید.
باور کنین دیگه گذشت اون زمانی که مردم فکر می کردند علم یعنی کشف چیزای جدید. از زمان پلانک به بعد شده درک بهتر چیزای قدیمی!
البته نه اینکه کشف کردن ارزش نداشته باشه اتفاقا جایزه نوبل هم به کاشف ها داده میشه.
اما با این فرض که شما با یادگیری علوم جدید سعی در درک بهتر مسائل داشته باشید خیلی آسونتره.
متاسفانه همه ما هر وقت که کتاب رو باز می کنیم دنبال کشف چیزای جدیدیم اما ذهن خود رو جوری برنامه ریزی کنیم که وقتی در مورد کشف جدیدی خوندیم هنگ کنیم.
کلید موفقیت شما در درک علوم جدید و افزایش گسترده دید تون تنها در تعویض این فکر هستش.
درک چیست؟ کشف چیست؟
درک کتیم یا کشف؟
داشمندان چگونه کار می کردند؟
چطور میشه یک مسئل قدیمی رو درک کنیم؟
چطور میشه مسئله جدیدی رو کشف کنیم؟
مطمئنا این سوالات هم ذهن شما رو به خودش مشغول کرده.
درک چیست؟
درک یک قرار داد نانوشته است بین حداقل دو انسان. اسم قرارداد رو روش گذاشتم چون در واقع شرط هست.
همه ما برای این حرف می زنیم ، می نویسیم و نقاشی می کنیم که اطلاعاتی از خود رو منتشر کنیم.
در واقع مفهوم اطلاعات از این جا سرچشمه می گیره و همچنین درک هم زیر مجموعه این مفهوم به حساب میاد.
همه ما اطلاعات خود را منتشر می کنیم تا دیگران از آن بهره مند شوند و در واقع آن را درک کنند.
مطمئنا اگر کسی نوشته های من رو درک نکنه مشکل از منه نه از اون.
خود شما یه صفحه مطلب بنویسید و ببینید دیگران درکش نکرده اند ناراحت نمیشین؟
اما واقعیت اینجاست که اگر من نوعی اطلاعاتم رو درست درک کرده بودم می تونسم از زاویه ای به شما تقدیمش کنم که براتون قابل درک باشه.
انیشتن میگه "زمانی واقعا یک موضوع رو درک کردید که بتونید جوری برای مادر بزرگ خودتون توضیحش بدید تا درکش کنه"
واقعیت اینه بچه ها نخبگان هم زیاد مسائل رو درک نمی کنن.رمز موفقیت ما در چیز دیگه است. میخوایم یک اصل رو خوب یاد بگیرید:
" برای درک مفاهیم از آسون به سخت در مرحله اول ببینید مخفیانه میتونید به تجارب معمولی زندگی خود ربط اش دهید؟"
به راستی که نخبگی کار آسون و زیباییه. چون برای درک مسائل نیازی به سواد بالا ندارید. کافیه به تجربه هایی که در گذشته داشتید تکیه کنین.
مثلا برای درک قانون جاذبه نیوتون کافیه به سد های هیدروالکتریک فکر کنین.بعدش براتون اثبات خواهد شد که جاذبه وجود داره.
بعدش فرمول های ریاضیه. میدونستید فرمول جاذبه نیوتون با فرمول رفتار دو ذره باردار کولن یکیه؟
تنها پارامتر ها اولیه عوض شدن مثلا به جای جرم، بار الکتریکی دارید و به جای ثابت جهانی گرانش، ثابت کولن رو میزارین همین.
حتی مجذور فاصله هم در هر دو یکیه! میشه گفت کولن فرمول خودش رو از نیوتون کپی گرفته!
ببینید در فلسفه علم، استقاده از تجربه های پیشین یکی از مهم ترین پیش نیاز های هر دانشمنده.در واقع کولن با فرض کردن فرمول نیوتون تقلب نکرده.
ولی کافی نیست و تا زمانی که فرضیه های جدیدی که برمبنای تجارب پیشین بیان شده اند اثبات نشن نمیشه بهشون استناد کرد.بنابراین شما با استفاده از تجربه های پیشین خودتون ادعایی نکردید که نیاز به اثبات داشته باشه بلکه برعکس شما چیزی رو که شنیدید به اولین چیزایی که به ذهن تون رسیده ربط میدید و اگر درست باشه بهتر اون موضوع رو درک می کنین.
برای شروع درک یک مسئله همین موضوع کافیه.نیازی نیست حتما سواد بالایی داشته باشید.
کشف دقیقا برعکس درک هستش. در این مورد شما تجاربی دارید که در علم توضیحی در باره اش وجود نداره. مثلا نظمی که در عالم وجود داره ریشه اش چیه؟
در این حالت شما خودتون با توجه به درکی که از مسائل علمی قدیمی دارید(و البته از توجیه موضوع شما عاجر اند) سعی می کنین موضوع جدیدی رو مطرح کنین که هم مسائل علمی قدیم رو تایید کنه و هم پیش بینی های دقیقتر از تجارب روزمره داشته باشه. این تعریف رسمی کشف هستش.
برای کشف یک موضوع جدید شما بازم نیازی به سواد ندارید چون به صورت قراردادی اگر کل علوم دنیا هم بدونید باز نمی تونن آن موضوع توصیف کنید.
اگر می خواهید موضوع جدیدی رو کشف کنید اول یک محیط آزمایشگاهی رو به وجود بیارید(معمولا ذهن بهترین آزمایشگاهست) بعد با تکیه بر مسائل علمی قدیمی که براتون اثبات شده اند، گزینه هایی رو اضافه و یا کم کنین و "مدل رفتاری" تعریف کنین.
"مدل رفتاری یه جور توصیف کار هایی هست که سیستم برای رسیدن به اهداف خاص طی می کند. "
مثلا یک چکه آب به سمت زمین سقوط می کند... این یک مدل رفتاری هست.
خب چه چیزی باعث شده که چکه آب این رفتار رو انجام بده؟ با توجه به این که در گذشته ثابت شده بعضی نیرو ها (اختلاف پتانسیل) باعث حرکت ماده میشن بنابراین "فرض می کنیم" که یک نیرو باعث این سقوط شده.
محیط آزمایشگاهی ما با توجه به مدل رفتاری چکه آب داره بهمون ثابت میکنه که نیروی مورد نظر کاملا به سمت پایین و مرکز زمین هستش.
و این که مقدار این نیرو بی نهایت نیست چون میشه بهش غلبه کرد.
تا اینجا من به کمک محیط آزمایشگاهیم، گرانش رو کشف کردم و این موضوع برای یادداشت آن کافیه.
برای میزان این نیرو ها و دیگر موارد نیاز به محیط های آزمایشگاهی دیگری دارید.در واقع چرخه ای تکراری:
برای کشف میزان این نیرو(که الان برای شما مجهول هست) نیاز به وارد کردن چند پارامتر جدید دارید. مثلا جرم، فاصله، دما، فشار، عدد ثابت و هرچیزی که فکر می کنید دخالت دارند.
این اصل را یاد بگیرید:"برای هر کدام از پارامتر هایی که در فرضیه خود وارد می کنید نیاز به یک محیط آزمایشگاهی برای اثبات ارتباط آن به موضوع مورد نظر دارید."
در واقع برای اثبات ربط یک پارامتر باید تمامی پارامتر های دیگه رو ثابت نگه دارید و با تغییر دادن پارامتر مورد آزمایش و میزان تغییر "نتیجه" ربطش رو پیدا کنین.
در حالت کلی اگر با افزایش مقدار یک پارامتر، نتیجه هم افزایش پیدا کنه این دو پارامتر مثلا جرم و گرانش با هم رابطه "مستقیم" دارند.چون با افزایش جرم ، گرانش هم افزایش پیدا می کند(این پارامتر ها در فرمول باید در صورت نوشته بشن)
اگر با افزایش یک پارامتر، نتیجه کاهش پیدا کند! آن دو با هم ارتباط "معکوس" دازند مثلا فاصله و گرانش با هم رابطه معکوس دارند چون محیط آزمایشگاهی شما بهتون ثابت کرده که با دور شدن دو جرم از همدیگه، جاذبه بین شان هم کاهش پیدا میکنه.(این پارامتر ها باید در مخرج فرمول نوشته شوند.)
بعضی از پارامتر ها هم هستند که با تغییرشان تقریبا هیچ تغییری در نتیجه حاصل نمیشه یا اگه بشه هم قابل چشم پوشی هستش. مثلا دما تاثیر مستقیم و یا معکوسی در گرانش ندارد. بنابراین این دو پارامتر به هم بی ارتباط اند و دما جایی در فرمول گرانش ندارد.(این نوع پارامتر ها در فرمول نوشته نمی شوند)
اطلاعات دیگری که محیط آزمایشگاهی شما بهتون میده خیلی جالبه. اینکه با تغییر پارامتر مورد نظر، نتیجه با چه شدتی افزایش و یا کاهش پیدا می کند.
شما در قدم آخر باید میزان شدت این تغییرات را یادداشت و با فرمول های علم ریاضی مقایسه کنین.
در حالت کلی پارامتر ها یا به صورت خطی افزایش پیدا می کنند(یعنی میزان تغییر آنها با تغییر نتیجه برابر است.)
یا به صورت نمایی(توانی) افزایش پیدا می کنند( یعنی میزان تغییر نتیجه چند برابر تغییر آنهاست.)
یا به صورت لگاریتمی افزایش پیدا می کنند.( یعنی یا تغییر پارامتر، نتیجه اول با شدت بالا تغییر می کند و بعد با شدت پایین تغییر خواهد کرد)
به صورت رسمی برای درک موضوعات باید حتما دیو تجربه های پیشین و هیولای آزمایش جدید رو به خدمت خودتون بگیرید.
در نهایت سوال بپرسید و جواب بگیرید.
ببخشید اگه یکم این جلسه نامفهومه کافیه صحبت های الان من رو با تجربه های پیشین خود مقایسه کنین و با توجه به آن جواب برخی از سوالات تون رو پیش بینی کنین. سایت و این تاپیک هم محیط آزمایشگاهی شماست. بپرسید من جواب میدم.
موفق و پیروز باشید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)