دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 30

موضوع: مادر بزرگ و قصه های شبانه اش ــ " میـــنا و پلــنگ "

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #26
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    روانشناسی بالینی
    نوشته ها
    6,602
    ارسال تشکر
    29,978
    دریافت تشکر: 25,422
    قدرت امتیاز دهی
    43646
    Array
    نارون1's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : مادر بزرگ و قصه های شبانه اش ــ " میـــنا و پلــنگ "

    مادر بزرگ و قصه های شبانه اش

    "میــنا و پلــنـگ "



    روبرو شدن صیاد با مینا بر روی جسد پلنگ




    که ناگه چشم صیاد اوفتاده
    به مینا آن که سر در غم نهاده




    خجل شد پیر صیاد از نگاهش
    که مینا می کند نفرین و آهش



    تو گویی رستم است سهراب کشته
    که آن فرزند راد و پاک کشنه



    یکایک رفته اند مینا نشسته
    عزادار است و غمگین دل شکسته




    کنار نعش او با چشم گریان
    تنش رنجور ، روحش شد پریشان




    زنان قوم و خویش او رسیدند
    چو مینا را در آن احوال دیدند




    نشستند و نگه کردند به مینا
    همی با آه و افسوس و معما




    زنان یک یک نصیحت کرده آغاز
    بگفتند راز و رمز عشق را باز




    یکی هم از جوانی قصه ای گفت
    همه باقی و عمر آدمی مفت




    فلک کارش همین هجران و درد است
    بهار عاشقان را روی زرد است




    زنان گفتند مینا جان بپاخیز
    مصیبت گرچه سخت ااست و غم انگیز




    زگلبانگی موذن ناله سر داد
    زمان ذکر یارب را خبر داد




    به ره افتادند و ده رسیدند
    سخن ها گفته اند از آنچه دیدند




    همه گفتند که شب را پیش ما باش
    صبوری پیشه کن یاد خدا باش




    ولی او سوی کل چویش روان شد
    زپیش چشم یاران او نهان شد




    دل مینا چو مرغ پر شکسته
    که گویی در قفس تنها نشسته




    به ره افتاد با اندوه سنگین
    به دل دارد غم فرهاد ، شیرین




    به کل چو آمده کل چو غم انگیز
    دگر ظرف دلش غم گشته لبریز




    دگر کل چو ندارد شور و حالی
    چو زندانی که دارد قیل و قالی




    دگر مینا شده زندانی او
    قفس گشته برای مرغ کوکو







    شاعــــــر :


    فرهود جلالی کندلوسی

    ................................................منبع :





    ادامه دارد ...
    ویرایش توسط نارون1 : 3rd July 2013 در ساعت 10:55 AM

    اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ وَ أَسْعِدْنِي بِتَقْوَاكَ
    مجلـــه رویش ذهــن


  2. 9 کاربر از پست مفید نارون1 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •