یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا / یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا / یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
" برای آنکه در زندگی پخته شویم نباید هنگام عصبانیت از کوره در برویم "
یک شبی پروانگان جمع آمدند
در مضیفی طالب شمع آمدند!
دوش میگفت که حافظ همه روی است و ریا
بجز از خاک درش با که به روی بازار است
" برای آنکه در زندگی پخته شویم نباید هنگام عصبانیت از کوره در برویم "
تنم از پای درآورد و رجز خوانی کرد
با من این روح سبک سیر گرانجانی کرد
(عارف)
در کارگه کوزه گری رفتم دوش / دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش
" برای آنکه در زندگی پخته شویم نباید هنگام عصبانیت از کوره در برویم "
دوش می گفت که حافظ همه رویست و ریا بجز از خاک درش با که بگو در کار است
حافظ
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است/ ای به فدای چشم تو این چ نگاه کردن است
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)