تا بیایی این دلم آشفته و شیدایت شده
چشمهای عاشقم غرق تمنایت شده
از گل و نسرین چه گویم گشته اند خونین جگر
جان زهرا لحظه ای از کوی ماهم کن گذر
ای همه جانها فدای چشمهای ترت
یوسف زهرا تا به کی، چشمهامان بر درت
این همه زشتی و تاریکی کم است
دیدن تو بر تمامی مرحم است
روز مولودت دعایی کن به ما
تا که دیدارت روا گردد به ما
تا چون اسرافیل صوتت جان دهد
مرده و زنده، بر جملگی فرمان دهد
پیشکش کوچک و ناقابل من به مقدم مبارکت
سلام آقای خوبی ها
روزگاری تصور من این بود که تمام قدرت ها از آن یک نفر است که همو کوله بار سختی های بشریت را بدوش می کشد. بدون توجه به حجم انبوه کوله بارش یا گستره زمان آن، ولی گذر زمان به من این را آموخت که بعضی تصورات در مقام سخن سهل است ولی در مقام عمل بسیار جانکاه و زجر آور است. آقا جان هرچند که می خواهم کوله بار سختی هایت را به دوش بکشم ولی با تمام عجز می گویم که من توان آن را ندارم. اما سعی می کنم که باری گران نباشم. برای فرجت دعا می کنم دعای تو گیراتر است آقا جان تو نیز دعا کن.الهم عجل لولیک الفرج





پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)