در سالی كه مقدرات الهی بر این بود او پا به عرصه وجود بگذارد ، دلهره و آشوب عجیبی در دل منجمان به وجود آمد و پیش پادشاه وقت رفته و در مورد به دنیا آمدن او هشدار دادند و گفتند امسال پسر بچه ای بدنیا خواهد آمد كه خطر بزرگی برای حكومت تو بوده و پایه های حكومت تو را خواهد لرزاند. پادشاه دستور داد هر پسر بچه ای كه در محل حكمرانی اش به دنیا می آید او را بكشند تا خطری حكومت اش را تهدید نكند.
اما با وجود این همه مراقبت ها او با عنایات الهی پا به عرصه وجود می گذارد و زمینه ریشه كنی ظلمی دیگر فراهم می شود.
این وجود پر خیر و بركت و ریشه كن كننده ظلم كسی نیست، جز وجود فرستاده خدا ، ابراهیم خلیل«علیه السلام» كه از مشرق سعادت، طلوع كرد و با عنایت الهی، مادر ش او را دور از دسترس سربازان، پنهانی به غارى برده و در آنجا گذاشت و در غار را محكم كرد.
روز دیگر كه فرصت پیدا كرد به غار رود تا از حال فرزند خود خبر دار شود دید حضرت ابراهیم علیه السلام طبق عادت نوزادان و كودكان انگشت سبابه را بر دهن گرفته و مى مكد و بوسیله آن نیاز غذایی خود را برطرف می كند او را شیر داد و بازگشت، و هر وقت فرصت مى كرد به غار رفته او را شیر مى داد و از حالش مطلع می شد تا هفت سال به این صورت سپری شد و آثار عقل و نشانه هاى فراست از پیشانى مبارك ایشان ظاهر گشت.
روزى از مادر خود سؤ ال كرد آفریدگار من كیست مادر جواب داد نمرود. پرسید كه آفریدگار نمرود كیست مادر از جواب او باز ماند و دانست كه این پسر همانست كه بواسطه وجود مبارك او بناء ملك نمرود خراب خواهد شد.
(نقل ازداستان ها وپند ها، مصطفی زمانی، ج1)
سایت آیه های انتظار
علاقه مندی ها (Bookmarks)