سلام
میخوام بگم اعتماد !! اما ذهنم مشغول میشه که.....
چیزی که بعد از خوندن این سوال به ذهنم رسید اینه که بچه یاد بگیره کنار بقیه و به همراهشون زندگی کنه! دامنه لغاتم خیلی ضعیفه نمیتونم توی یه جمله منظورمو برسونم
من یه برادرزاده دارم 4 سالشه ! احساس میکنم ظلمی که در حق این بچه شده اینه که خیلی بهش تذکر داده شد اسباب بازیهاشو به کسی نده!!!!
و وقتی این بچه با بچه های دیگه ی فامیل میخواد بازی کنه خیلی حواسش هست وسایلشو نده! برای همین دروغ میگه!! که این بده! این دستتو میبره! اینو بدم بهت اینجوری میشه!
اگه کودک مقابل قبول کنه که قبول کرد... اگه قبول نکنه بعد دعوا و لجبازی و گریه و قهر و تلافی کردن..!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
البته تنها برادر زاده ی من اینطور نیست! تا حالا که هرچی بچه توی فامیل اومده همینطورن!
اگر من باشم بازیهایی رو بهشون یاد میدم ( چون خودم توی کانون پرورش فکری بودم ) و با شوق و ذوق تعریف میکنم که مجبور شن با هم بازی کنن! که اون مهمونی به خیری و خوشی تموم میشه! ولی اگه من نباشم کسی حوصلش نمیشه بچه ها رو سرگرم کنه! اینا هم دعوا میگیرن! حتی بارها پیش اومد که یکی از پدر و مادر ها واسه دعوای بچه ها مجبور شدن زودتر برن!
و حتی بین بازیهاشون هم اون نگاه نگرانشون که چه موقع نوبت اینا میشه کاملا مشخصه!!! خیلی بده واقعا.. بچه ها بیخودی دچار یه عذاب شدن!!!
بنظرم از همون اولی که بچه اسباب بازی میگیره دستش باید با دست خود بچه تعدادی اسباب بازی به اطرافیان داد و یه بازی که در نهایت منجر به یه نتیجه میشه انجام بشه! مثل خونه سازی بازیهای فکری که الان برای همه سنین اومده!
که بدونن با هم برای یه هدف باید تلاش کرد که نتیجه ی بهتری هم گرفته میشه....
شاید اولین حقوقشون این باشه که پدر و مادر ها قبل بچه دار شدن باید خوب فکر کنن! براش برنامه ریزی کنن! ببینن فرصتش رو دارن؟ توانش رو دارن ؟!!! الان بار عظیمی از تربیت بچه به عهده مهد هستش!! پدرو مادر ها حوصله ندارن!!!!
یه مورد دیگه هم هست به امید خدا فرصتی شد بعد میگم...
ممنون بابت این تاپیک![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)