دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 35

موضوع: داستان های مثنوی معنوی به نثر (خلاصه)

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #13
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : داستان های مثنوی معنوی به نثر (خلاصه)



    *دفتر سوم*


    1 - شغال در خم رنگ

    شغالی به درونِ خم رنگ‌آميزی رفت و بعد از ساعتی بيرون آمد، رنگش عوض شده بود.

    وقتی آفتاب به او می تابيد، رنگها می درخشيد و رنگارنگ می شد. سبز و سرخ و آبی و زرد و. .. شغال مغرور شد و گفت: من طاووس بهشتی ام!

    پيش شغالان رفت و مغرورانه ايستاد. شغالان پرسيدند: چه شده كه مغرور و شادكام هستی؟ غرورداری و از ما دوری می كنی؟ اين تكبّر و غرور برای چيست؟

    يكی از شغالان گفت: ای شغالك آيا مكر و حيله‌ای در كار داری؟ يا واقعاً پاك و زيبا شده‌ای؟ آيا قصدِ فريب مردم را داری؟

    شغال گفت: در رنگهای زيبای من نگاه كن، مانند گلستان صد رنگ و پرنشاط هستم. مرا ستايش كنيد و گوش به فرمان من باشيد. من افتخار دنيا و اساس دين هستم.

    من نشانه لطف خدا هستم، زيبايی من تفسير عظمت خداوند است. ديگر به من شغال نگوييد. كدام شغال اينقدر زيبايی دارد؟!

    شغالان دور او جمع شدند او را ستايش كردند و گفتند ای والای زيبا، تو را چه بناميم؟ گفت من طاووس نر هستم.

    شغالان گفتند: آيا صدايت مثل طاووس است؟ گفت: نه، نيست. گفتند: پس طاووس نيستی. دروغ می گويی. زيبايی و صدای طاووس هديه خدايی است.

    تو از ظاهر سازی و ادعا به بزرگی نمی رسی.



    2 - مرد لاف زن

    يك مرد لاف زن، پوست دنبه‌ای چرب در خانه داشت و هر روز لب و سبيل خود را چرب می كرد و به مجلس ثروتمندان می رفت.

    چنين وانمود مي‌كرد كه غذای چرب خورده است. دست به سبيل خود می كشيد تا به حاضران بفهماند كه اين هم دليل راستی گفتار من.

    امّا شكمش از گرسنگی ناله می كرد كه‌ ای درغگو، خدا حيله و مكر تو را آشكار كند! اين لاف و دروغ تو ما را آتش می زند.

    الهی آن سبيل چرب تو كنده شود، اگر تو اين همه لافِ دروغ نمی زدی ، لااقل يك نفر رحم می كرد و چيزی به ما می داد.

    ای مرد ابله، لاف و خودنمايی، روزی و نعمت را از آدم دور می كند. شكم مرد، دشمن سبيل او شده بود و يكسره دعا می كرد كه خدايا اين درغگو را رسوا كن

    تا بخشندگان بر ما رحم كنند و چيزی به اين شكم و روده برسد.

    عاقبت دعای شكم مستجاب شد و روزی گربه‌ای آمد و آن دنبه چرب را ربود. اهل خانه دنبال گربه دويدند ولی گربه دنبه را برد.

    پسر آن مرد از ترس اينكه پدر او را تنبيه كند رنگش پريد و به مجلس دويد و با صدای بلند گفت پدر! پدر! گربه دنبه را برد.

    آن دنبه‌ای كه هر روز صبح لب و سبيلت را با آن چرب می كردی. من نتوانستم آن را از گربه بگيرم. حاضران مجلس خنديدند.

    آنگاه بر آن مرد دلسوزی كردند و غذايش دادند. مرد ديد كه راستگویی سودمندتر است از لاف و دروغ.



    و همه ی ما خاطره ایم.....


  2. 3 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 9th May 2013, 12:08 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 16th July 2011, 08:29 AM
  3. مقاله: تحلیل داستان شاه و کنیزک در مثنوی مولوی ( قسمت اول )
    توسط AreZoO در انجمن نقد و بررسی ادبی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: 26th September 2010, 07:41 PM
  4. آموزشی: تفاوت جستجوی وب نامرئی با جستجوی عادی؟
    توسط آبجی در انجمن آموزش وب و اینترنت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 15th June 2010, 01:57 PM
  5. جستجوی حیات بر روی خواهران یخ زده زمین!
    توسط Victor007 در انجمن اخبار هوا فضا
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 19th May 2010, 02:44 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •