با در نظر گرفتن اندکی استثنا:
مادر و پدرای خیلی سختگیر،(ناشیانه) ، بهترین دروغگو ها رو تحویل جامعه میدن
با در نظر گرفتن اندکی استثنا:
مادر و پدرای خیلی سختگیر،(ناشیانه) ، بهترین دروغگو ها رو تحویل جامعه میدن
مبر ز موی سپیدم گمان به عمـــــــــــــــر دراز
جوان ز حادثه ای پـــــــــــــــــیر می شود گاهی
چرا عادت داریم راحت قضاوت میکنیم...
بعد خودمون حکم میکنیم...
و بدون توجه اجرا میکنیم...
آخرش هم با سردی کلام منجمد میکنیم ...
با نیش کلام زهر میریزیم ...
با تحقیر در نگاهمون آب میکنیم...
یه لحظه هم با خودمون نمیگیم با آدم طرفیم
امان از دلایی که ریز ریز میکنیم
طلب كردم ز دانائي يكي پند .......مرا فرمود: با نادان نپيوند
نه تو میمانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی ، به حباب نگران لب یک رود قسم ، وبه کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت ، غصه ها هم میگذرند آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند. لحظه ها عریانند به تن لحظه ی خود جامه ی اندوه مپوشان هرگز.
از نخبه ی بزرگ نازنین: من اول سالاد دوست دارم بعد مامانمو!
کیا یادشون میاد سرمونو میگرفتیم جلو پنگه میگفتیم: آ آ آ آ آ آ آآآآآآآآ آ آ آ آ آ آ ؟؟؟؟؟؟؟؟
یا حسین ....
هرچند ما به نوكریت بی لیاقتیم
از كودكیِ خود همه تحت عنایتیم..
دلم کمی خدا می خواهد...
کمی سکوت...
دلم دل بریدن می خواهد...
کمی اشک .........کمی بهت ...
کمی آغوش آسمانی...
کمی دور شدن از این جنس آدم...
.
.
.
.
حالا اما دیگه وقت رفتنه.....جاده اسم منو فریاد میزنه
هوا گرفته بود ، باران می بارید ، كودكی آهسته گفت : خدایا گریه نكن درست میشه ...
خَنــده امـ میگیـرد وقتـی پَـس از مُـدت هــا بـی خبــری
بـی آنکــه سُــراغـی از ایـن دل ِ آواره بِگیــری مـی گــویـی :
" دِ لــَمـ بـَرایـتـ تَنــگ اَســت "
هوا گرفته بود ، باران می بارید ، كودكی آهسته گفت : خدایا گریه نكن درست میشه ...
نمیخواهم بمیرم تا محبت را به انسان ها بیاموزم
بمانم تا عدالت را برافرازم ، بیفروزم
خرد را ، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم
به پیش پای فرداهای بهتر گل برافشایم
چه فردایی ، چه دنیایی !
جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی و نور است ...
به دنبال قشنگ ترین واژه ها و کلمات میگردم اما هیچ کلمه و واژه ای نمیتواند عظمت حضور تو را در زندگی من وصف کند
فقط میگویم ” دوستت دارم پدر ” روزت مبارک
یه رفــــــــیق دارم ; "اسمش خــــــــداس" بحثــــــــسش از همه جداس تــــــــا اون پشتــــــمه بیخیال مخاطب خــــــــاص ...!
دختری پشت یک هزاری نوشته بود :
دیشب پدر معتادم به خاطر چند تا از اینا من رو سپرد دست یکی
خدایا
تو چقدر میگیری شب اول قبر بجای تو ،
من بپرسم چرا ؟!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)